زمانی به خودم اومدم ه داشتم بن عادت و تظاهر دست و پا م

زمانی به خودم اومدم كه داشتم بين عادت و تظاهر دست و پا ميزدم؛ به عقب برگشتم و فهميدم كه خودم رو بين تمام عادت ها و تظاهر به خوب بودن‌ها گم كردم...
الان نميتونم خودم رو پيدا كنم و نميدونم بين كدوم نابودی جا موندم... فقط اينو ميدونم كه منه واقعی با فاصله خيلی زيادی ازم داره نابود ميشه و از بين ميره و من هيچ كاری از دستم برنمياد.
دیدگاه ها (۱)

چه کسی مجبورتان کرده بود؟!نیا، دوست عزیز نیاوارد زندگی کسی ن...

بیخیال ...بیخیال آن کسی که شما را نخواستبیخیال بال بال زدنتا...

"صحنهٔ ناگهانی"هوای صخره ناگهان سنگین شد... گویی اکسیژن داشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط