به خود پناه میبرم همان خود خود که از من سر زده است کش

به خود پناه می‌برم، همان خودِ خود که از من سر زده است. کشف کردم و با چهره‌ی راستین و صمیمی آن را در کنارِ خویش می‌بینم. چقدر با من مأنوس و آشناست، خودم است.

راست است این سخن که در بیرون خبری نیست هر که به بیرون چشم بدوزد در انتظار خواهد ماند و خواهد مرد. به خود بازگرد در آنجا همه چیز خواهی یافت. بیرون ظلمات است. از این چشمه‌ها جز رنج نمی‌جوشد.

راست می‌گفت بودا، نیروانا در درون است، نیروانای بودا همین من است که اکنون من خود را در آغوشِ او میابم. همین خودِ من است که از میانِ انبوهی از من‌های نمودین استخراج کرده‌ام. چهره‌اش را از آلایش زدودم؛ روشن‌تر شد، شناخته‌تر شد.

اوه، چه زیباست و چه راستین و چه خوب. همه‌ی خوبی‌ها و زیبایی‌ها و جلال‌ها و تعالی‌ها و تقدس‌ها همه در همین است و جز او هرچه هست کف است و حباب و فریب و دروغ و سراب.

#علی_شریعتی، برگرفته از کتاب هبوط در کویر
دیدگاه ها (۲)

گفتگوهای تنهایی "شریعتی " «بی تو هیچ رنگی دیدنی نیست، بی تو ...

ﺧﺪﺍﯾﺎ !!! ﻣﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻢ ، ﺁﯾﻨﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﻭﻟﯽ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﻡ ...

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر زیبا روی پیش یک کشاورز رفت...

بازیگر دوست داشتنی ، پرشور و برون گرای سینما کسی که او را سل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط