Last part
کوک : ایو چرا بیدار نمی شی😭(چشماش از گریه زیا قرمز خون بود )
ایو آروم چشماش رو باز کرد به به تکون ریز به دستش داد
کوک : ا..ا..یو (خوشحال)
کوک : دکترررر چشماش رو باز کردددد
یهو همه اومدن داخل
مامان ایو : دخترم ایو صدام رو میشنوی
ایو : م..ما مان (ضعیف)
بابای ایو : دخترم (بغض)
ایو : برو نمی خوام ببینمت (ضعیف و بغض)
دکتر : سریع برید بیرون فقط بنفش بمونه
ایو : کوک تو بمون (ضعیف)
کوک : باشه خوشگلم (خوشحال)
دکتر : خانم ایو دست راستون رو بیارین بالا(آورد)
دکتر : حالا پای جدتون رو بیارید بالا (با تلاش زیاد تونست)
دکتر : میتونید انگشتتون رو تکون بدین (تونست)
دکتر : خیلی خوب حالشون خوبه و امروز میتونن مرخص بشن
کوک : خیلی ممنون (زوق)
ایو : دکتر میشه تنها باشم با کوک
دکتر : بله (خنده)
کوک : ممنون
(دکتر رفت )
ایو :میشه بیای جلو
کوک : معلومه (لبخند)
ایو : لبش رو کوبوند رو لب کوک و همینجور هم رو میبوسیدن
کوک :دلم برا همه چیت تنگ شده بود بیب (خمار)
ایو : هوی بزار دو روز از ترخیسم بگزره (پوکر)
بابای ایو :اهم اهم
کوک : ااا عمو
بابای کوک : اومدم بگم میتونید ازدواج کنید و من دیگه باهاتون کاری ندارم (لبخند)
ایو : واقعا(خوشحال)
بابای ایو : اره خوشگلم
ایو : عاشقتم باباییییی
(۲۰سال بعد ایو کوک و تهیونگ و یومی ازدواج کردن و کوک و ایو صاحب پسر شدن و تهیونگ و یومی صاحب دختر شدن و زندگی خوبی داشتن و الان بچه هاشون ۲۰ساله هستن )
کوک : یومی توله آماده شو دیگهه
تهیونگ. : ایو صگگگ بیا دیگههه
ایوو یومی : خفه شیدددددددد اگه میخواین زنده بمونید
تهیونگ و کوک : شب جواب این حرفتون رو میدیم
الکس (پسر کوک ): بابا برین دیگههه دهن ما رو سرویس کردیننننن
یونا (دختر تهیونگ ): راست میگه برین دیگهههه آسفالت کردین مارو
تهیونگ و کوک و ایو و یومی : باشه الان میریمممم
(رفتن )
الکس : یوناااا بیا فیلم شروع شددد
یونا : اومدممممم
یونا رفت رو پاهای الکس نشست (😈)
الکس : بیب بمون جات خیلی خوبههه (بم)
یونا : توله صگ (پوکر)
که فیلم صحنه دار شد و همون لحظه باهم کیس رفتن
تهیونگ : اهم اهم
یونا : ب .. ب با با (شک)
تهیونگ : اومدم کیف مامانت رو ببرم
یونا : بابا ببخشید
تهیونگ رفت
یونا دوید رفت بالا تو اتاق
الکس : کجا رفتییی
الکس رفت دم در اتاق و باز کرد و رفت سمت یونا
یونا : همس تقصیر توعه(گریه)
الکس : دیدی که دایی چیزی نگفتتت
یونا : گریههههه
الکس : گریه نکن بیب ببخشید خوبه ببخشیددددد
یونا : باشه میبخشم ولی به شرت اینکه برام کلی وسیله بخری
الکس : باشه بیب
دوباره کیس رفتن
و به خوبی و خوشی زندگی کردننننن
پایان:)
بچه ها دستم جر وا جر سد حمایت کنید تو رو خداااا😭❤️
ایو آروم چشماش رو باز کرد به به تکون ریز به دستش داد
کوک : ا..ا..یو (خوشحال)
کوک : دکترررر چشماش رو باز کردددد
یهو همه اومدن داخل
مامان ایو : دخترم ایو صدام رو میشنوی
ایو : م..ما مان (ضعیف)
بابای ایو : دخترم (بغض)
ایو : برو نمی خوام ببینمت (ضعیف و بغض)
دکتر : سریع برید بیرون فقط بنفش بمونه
ایو : کوک تو بمون (ضعیف)
کوک : باشه خوشگلم (خوشحال)
دکتر : خانم ایو دست راستون رو بیارین بالا(آورد)
دکتر : حالا پای جدتون رو بیارید بالا (با تلاش زیاد تونست)
دکتر : میتونید انگشتتون رو تکون بدین (تونست)
دکتر : خیلی خوب حالشون خوبه و امروز میتونن مرخص بشن
کوک : خیلی ممنون (زوق)
ایو : دکتر میشه تنها باشم با کوک
دکتر : بله (خنده)
کوک : ممنون
(دکتر رفت )
ایو :میشه بیای جلو
کوک : معلومه (لبخند)
ایو : لبش رو کوبوند رو لب کوک و همینجور هم رو میبوسیدن
کوک :دلم برا همه چیت تنگ شده بود بیب (خمار)
ایو : هوی بزار دو روز از ترخیسم بگزره (پوکر)
بابای ایو :اهم اهم
کوک : ااا عمو
بابای کوک : اومدم بگم میتونید ازدواج کنید و من دیگه باهاتون کاری ندارم (لبخند)
ایو : واقعا(خوشحال)
بابای ایو : اره خوشگلم
ایو : عاشقتم باباییییی
(۲۰سال بعد ایو کوک و تهیونگ و یومی ازدواج کردن و کوک و ایو صاحب پسر شدن و تهیونگ و یومی صاحب دختر شدن و زندگی خوبی داشتن و الان بچه هاشون ۲۰ساله هستن )
کوک : یومی توله آماده شو دیگهه
تهیونگ. : ایو صگگگ بیا دیگههه
ایوو یومی : خفه شیدددددددد اگه میخواین زنده بمونید
تهیونگ و کوک : شب جواب این حرفتون رو میدیم
الکس (پسر کوک ): بابا برین دیگههه دهن ما رو سرویس کردیننننن
یونا (دختر تهیونگ ): راست میگه برین دیگهههه آسفالت کردین مارو
تهیونگ و کوک و ایو و یومی : باشه الان میریمممم
(رفتن )
الکس : یوناااا بیا فیلم شروع شددد
یونا : اومدممممم
یونا رفت رو پاهای الکس نشست (😈)
الکس : بیب بمون جات خیلی خوبههه (بم)
یونا : توله صگ (پوکر)
که فیلم صحنه دار شد و همون لحظه باهم کیس رفتن
تهیونگ : اهم اهم
یونا : ب .. ب با با (شک)
تهیونگ : اومدم کیف مامانت رو ببرم
یونا : بابا ببخشید
تهیونگ رفت
یونا دوید رفت بالا تو اتاق
الکس : کجا رفتییی
الکس رفت دم در اتاق و باز کرد و رفت سمت یونا
یونا : همس تقصیر توعه(گریه)
الکس : دیدی که دایی چیزی نگفتتت
یونا : گریههههه
الکس : گریه نکن بیب ببخشید خوبه ببخشیددددد
یونا : باشه میبخشم ولی به شرت اینکه برام کلی وسیله بخری
الکس : باشه بیب
دوباره کیس رفتن
و به خوبی و خوشی زندگی کردننننن
پایان:)
بچه ها دستم جر وا جر سد حمایت کنید تو رو خداااا😭❤️
- ۳.۲k
- ۱۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط