نیمه ی گمشده Part

نیمه ی گمشده. Part6

(ویو فلیکس )

اره ...
هیونجین رفتاراش با من خیلی عجیبه...

نه اینکه با من بد باشه هااا نه این پسر با من زیادی خوبه...

خیلی غیر منتظره باهام مهربونه...

راجب هیونجین یه جوری بودم..

سر درگم بودم ....

قاطی کرده بودم...

راجبش یه جوری بودم ...

انگاری سال هاست میشناسمش..

حتی بیشتر از هان بهش اعتماد داشتم...

و بیشتر از هان باهاش احساس راحتی میکنم...

عجیب نیست؟!.....

_فلیکس میای بریم بالکن بشینیم ؟!
البته

با هیونجین رفتیم بالکن نشستیم!

یه فاصله ریزی بینمون بود...

هیونجین به آسمون شب خیره شده بود و منم به اون که سرشو به طرفم چرخوند و متوجه نگاهم شد!

_چیزی شده؟!
نه اصلا
_پس این نگاهات چی میگن؟!
عامم خوب دوست دارم دوست جدیدمو از نزدیک و خیلی دقیق تر نگاه کنم !
_الان میخواهی مخمو بزنی؟!
عع وااا (خنده)
_فلیکس
جونم؟
_عام راجب من چه فکری میکنی؟!
در چه نظر؟
_کلی
عام خب ...
_لطفا حقیقت رو بگو حتی اگه راجبم فکرای بد میکنی چون دوس ندارم همین اول دوستیمون بهم دروغ بگیم هوم؟؟


اولش میخواستم یه چیزی سر هم کنم بگم ولی وقتی اینو بهم گفت دیگه نتونستم به اون چشاش دروغ بگم....

چشاش خیلی قشنگ بود...

قشنگ تر از هر چیزی....

لب..اش در بوسی...دنی ترین حالت بود!

واقعا هیونجین چرا انقدر بی نقصه؟!

نمیتونستم جلوش تاقت بیارم...

نمیتونستم خودمو کنترل کنم....

اون زیادی بی نقص بود....

زیادی زیبا بود ....



(ویو هیونجین )

منتظر جواب فلیکس بودم...

میخواستم ببینم جواب اون چیه ؟!

میخواستم ببینم اونم مثل من سردرگمه؟!

اونم همچین احساس عجیبی رو داره؟!

همچنان منتظر بودم که حرف بزنه .

ولی اون سکوت کرده بود و با نگاه های عمیقی به چشام زل زده بود!!

نگاهاش کلیی حرف توش بود که نمیخواست به زبون بیاره.

ولی چه حرفایی؟!

مشتاقانه منتظر بودم ببینم چی میگه !

ولی اون به نگاهش ادامه داد و سکوت بینمون داشت بیشتر طول میکشید ...

_عام خیلی خب اگه الان نمیتونی بگی اشکال نداره فلیکسی یه وقت دیگه میگی!
_من یکم خستم میرم رو کاناپه دراز بکشم توهم اگه خواستی بخوابی برو تو اتاق من
_شب بخیر جوجه !

هیچ جوابی نداد و تو سکوت غرق شده بود..

منم به سمت کاناپه رفتم و فلیکس رو تو بالکن تنها گذاشتم چون شاید دوست داشته باشه تنها باشه !

قدم هام به کاناپه نزدیک بود که یهو دستی رو احساس کردم که من رو به سمت خودش کشید .

دیدم که فلیکسه ....

منو به خودش چسبوند و محکم تو بغلش فشارم داد و باعث شد فیسم بیش از حد به فیسش نزدیک بشه..

فقط اندازه یه انگشت فاصله بین ل....بامو بود...

چشمام از تعجب گرد شده بود ...

انتظار این حرکتو ازش نداشتم...

دستاشو دور گر....دنم حلقه کرد

هیونجیناا ببینم میخوای بهت بگم راجبت چه فکری میکنم؟!
_اره بی صبرانه منتظرم..
فقط ببخشید نمیتونستم احساساتمو توصیف کنم ...

فردا پارت آخرو میزارم😭
#huynlix
دیدگاه ها (۲)

نیمه ی گمشده. Part7پایاناینو گفت و بدون هیچ مکثی ل....باش...

نظرتون درباره ی یه چند پارتی دیگه چیه؟؟********#huynlix

نیمه ی گمشده. Part5(ویو هیونجین )دستامو هنوز گرفته بود ....

من پارت ۵ و ۶ رو آماده دارم بزارم؟؟

ریالیتی شو

ᴜɴᴅᴇʀ ᴛʜᴇ Qᴜᴇᴇɴꜱ ꜱʜᴀᴅᴏᴡ{𝟸}

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط