مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

Monarchy part : 45

در حالی که مشغول انجام کارهایم بودم این احساس را داشتم که تحت نظر هستم با احتیاط به اطراف نگاه کردم و کسی را ندیدم سعی کردم این احساس را از بین ببرم اما همچنان ناراحتم میکرد با لباسهای خشکی که مال شاهزاده توی سبدی بود برگشتم داخل از آشپزخانه خارج میشوم و از پله ها بالا می روم و به طبقه اصلی میرسم تا پله های دیگری به سمت بال مهمان بروم. وقتی به قله رسیدم به بال اعلیحضرت خیره شدم آهی کشیدم در آرزوی اینکه یک بار دیگر در جمع او باشم
به سمت اتاق شاهزاده مارکو میروم و صدای خنده را در اتاق پشت در میشنوم آهی آهسته میکشم و خودم را برای چیزی که ممکن است ببینم آماده میکنم به آرامی در را می کوبم و صدایش را برای ورود میشنوم
وارد میشوم و متوجه خدمتکار دیگری میشوم که پتو را روی سینه اش میکشد جای من نبود که او را توبیخ کنم
نگاهم به زمین میخورد
+ من لباس شما را اوردم
اعلیحضرت از گوشه چشمم میبینم او دختر را دور میکند سریع لباس هایش را از روی زمین در میآورد و از در بیرون می دود
از روی تخت بلند میشود و به سمت من میرود و لباس ها را از سبد بیرون می آورد او شروع به پوشیدن لباس هایش می کند که من شروع به مرتب کردن تخت میکنم
¤ برای قدم زدن در حیاط به من بپیوندید
او فرمان می دهد
من با ملایمت پاسخ میدهم + هر طور که می خواهید
به سمت حیاط میرویم ما آرام از میان پرچین های تراشیده شده ای که شروع به نارنجی شدن کرده بودند قدم می زنیم باد ملایم دوباره پوستم را کوبید دست هایم را محکم دور خودم حلقه می کنم تا گرمم شود من ناامیدانه ای کاش مانتو یا آستین بلندتر داشتم در درونم ناله میکنم ما در سکوت قدم می زنیم تا اینکه مارکو متوجه شاه و پرنسس آیلا شد که به سمت ما می روند
مارکو رسماً با تعظیم به ‌تهیونگ سلام میکند و من هم دنباله روی میکنم او دست آیلا را میبوسد «پرنسس» از وقتی که موقتاً از نوکری او راحت شدم شاه را ندیدم شاهزاده معمولاً غذای خود را در اتاقش میخورد
¤ تو اینجا چیکار میکنی؟ فکر میکردم مشغول مسئولیت های پادشاهی خواهی بود مارکو می گوید
پرنسس آیلا با لبخند پاسخ میدهد و بازوی تهیونگ را حلقه می کند
$ او بود تا زمانی که تصمیم گرفتم عملا او را مجبور کنم که با من وقت بگذراند
نگاهش به چشمان من افتاد و لحظه ای به هم خیره شدیم تا اینکه نگاهم را رها کردم
مارکو به آنها پیشنهاد میکند که با هم راه بروند و آیلا موافقت میکند
از دور پشت سرشان میروم بعد از چند دقیقه مارکو با من درنگ میکند
¤ خب این منظره دوست داشتنی نیست فکر نمی کنی؟

های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
اگر پارت هدیه میخواین لایک هاتون بالای ۱۶ باشه
دیدگاه ها (۳)

Monarchy part : 46

Monarchy part : 4۷

Monarchy part : 44

Monarchy part : 43

صحنه پارت دهم

صحنه,پارت یازدهم

صحنه;پارت دوازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط