Monarchy part : 44
احساس میکنم قلبم در شکمم فرو میرود ناباورانه به او خیره میشوم ذهن من به آخرین باری که او از قلعه بازدید کرده است فکر میکند خدمتکار در سالن به نظر ژولیده است
_ شما می توانید اکنون بروید
پاهایم مرا از مطالعه بیرون می برد چه کار کردم که لیاقت این را داشته باشم؟
بعداً در روز مارکو از راه میرسد تهیونگ مثل همیشه به او سلام می کند و پرنسس آیلا هم همینطور مارکو دست او را می بوسد و گونه هایش سرخ میشوند
_ خب تو باید از سفر طولانی ات گرسنه باشی وقتی راحت شدی برای شام به ما بپیوند الی تو را به اتاقت نشان می دهد و برای هر چیزی که نیاز داشته باشی در دسترس خواهد بود
تهیونگ به من اشاره میکند مارکو برای یک دقیقه حیرت زده به نظر می رسد که پادشاه با خدمتکار شخصی خود شریک شود
مارکو به سمت من والس میکند
¤ ای من من چه کردم که لیاقت تو را داشته باشم؟
با وجود اینکه سرم پایین است می توانم احساس کنم چشمانش در اطراف بدنم پرسه می زند من احساس انزجار میکنم
اعلیحضرت اگر لطف میکنید مرا دنبال کنید با صدای کوچیکی میگم لطفاً راه را هدایت کنید در حالی که با دست به بیرون اشاره میکند مشتاقانه می گوید
چرا این اتفاق برای من می افتد؟
@ باور نکردنی
آگنزیا پاسخ داد در آشپزخانه بودیم و برای آن روز آماده میشدیم آگنزیا خمیر را ورز میداد در حالی که بقیه نقره را جلا می دادند من به آگنزیا از وظیفه جدید خود گفتم که خدمت شاهزاده مارکو در هنگام دیدار او باشم
^ فرزندم دلیل بیشتری برای مواظب بودن است
اگنولا شروع کرد
^ من نمیخواهم ببینم که شما در نهایت با تخم او در رحم خود می رويد
همانطور که به سختی میگفت ابرویش را بالا انداخت چشمانم با اظهارات او گرد شد
آگنولا من کاملا گیج شدم گفتم
~ خانم ها در مورد چی صحبت میکنید؟
متئو وارد آشپزخانه می شود سیبی را از روی میز برداشت و به آن گاز زد
@ درباره اینکه الیزا چگونه خدمتکار شاهزاده مارکو است و چگونه باید مراقب باشد که دانه او شکمش را متورم نکند آگنزیا بی تعارف می گوید
متئو ابرویش را قوس داد و گفت ~ آه پس اگر چیزی را امتحان کرد به من بگو تا او را سوراخ کنم
چشمانم را روی آنها می چرخانم فکر کردم مطمئناً این اتفاق نخواهد افتاد، درست است؟
من بیرون بودم و لباسشویی شاهزاده ها را آویزان میکردم هوای گرم تابستان شروع به سرد شدن کرد باد خنکی به پوستم می خورد و غازها روی بازوهایم بلند میشدند تابستان داشت تمام می شد و پاییز شروع میشد
های گایز اینم از پارت هدیه امشب حمایت کنید یادتون نره
ولنتاین مبارک تون باشه
ببینم چند نفر سینگل تو پیج داریم اون های که سینگل هستن کامنت بزارن
_ شما می توانید اکنون بروید
پاهایم مرا از مطالعه بیرون می برد چه کار کردم که لیاقت این را داشته باشم؟
بعداً در روز مارکو از راه میرسد تهیونگ مثل همیشه به او سلام می کند و پرنسس آیلا هم همینطور مارکو دست او را می بوسد و گونه هایش سرخ میشوند
_ خب تو باید از سفر طولانی ات گرسنه باشی وقتی راحت شدی برای شام به ما بپیوند الی تو را به اتاقت نشان می دهد و برای هر چیزی که نیاز داشته باشی در دسترس خواهد بود
تهیونگ به من اشاره میکند مارکو برای یک دقیقه حیرت زده به نظر می رسد که پادشاه با خدمتکار شخصی خود شریک شود
مارکو به سمت من والس میکند
¤ ای من من چه کردم که لیاقت تو را داشته باشم؟
با وجود اینکه سرم پایین است می توانم احساس کنم چشمانش در اطراف بدنم پرسه می زند من احساس انزجار میکنم
اعلیحضرت اگر لطف میکنید مرا دنبال کنید با صدای کوچیکی میگم لطفاً راه را هدایت کنید در حالی که با دست به بیرون اشاره میکند مشتاقانه می گوید
چرا این اتفاق برای من می افتد؟
@ باور نکردنی
آگنزیا پاسخ داد در آشپزخانه بودیم و برای آن روز آماده میشدیم آگنزیا خمیر را ورز میداد در حالی که بقیه نقره را جلا می دادند من به آگنزیا از وظیفه جدید خود گفتم که خدمت شاهزاده مارکو در هنگام دیدار او باشم
^ فرزندم دلیل بیشتری برای مواظب بودن است
اگنولا شروع کرد
^ من نمیخواهم ببینم که شما در نهایت با تخم او در رحم خود می رويد
همانطور که به سختی میگفت ابرویش را بالا انداخت چشمانم با اظهارات او گرد شد
آگنولا من کاملا گیج شدم گفتم
~ خانم ها در مورد چی صحبت میکنید؟
متئو وارد آشپزخانه می شود سیبی را از روی میز برداشت و به آن گاز زد
@ درباره اینکه الیزا چگونه خدمتکار شاهزاده مارکو است و چگونه باید مراقب باشد که دانه او شکمش را متورم نکند آگنزیا بی تعارف می گوید
متئو ابرویش را قوس داد و گفت ~ آه پس اگر چیزی را امتحان کرد به من بگو تا او را سوراخ کنم
چشمانم را روی آنها می چرخانم فکر کردم مطمئناً این اتفاق نخواهد افتاد، درست است؟
من بیرون بودم و لباسشویی شاهزاده ها را آویزان میکردم هوای گرم تابستان شروع به سرد شدن کرد باد خنکی به پوستم می خورد و غازها روی بازوهایم بلند میشدند تابستان داشت تمام می شد و پاییز شروع میشد
های گایز اینم از پارت هدیه امشب حمایت کنید یادتون نره
ولنتاین مبارک تون باشه
ببینم چند نفر سینگل تو پیج داریم اون های که سینگل هستن کامنت بزارن
- ۱۴.۲k
- ۲۵ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط