"انتقام شجاعانه "
"انتقام شجاعانه "
اپیزود ۷
منو باجی یه نگای ریز بهم کردیم
یوجی( یوکی و باجی ) " نههههههه "
معلم " پس چرا اینقد طرف همو میگیرین "
من یکم به فکر رفتم .. واقعا چرا ازش طرفداری میکردم ؟ نمیدونم ...
باجی دستش رو از رو شونم برداشت موهاشو ناز کرد
معلم " خب دیگه برین "
منو باجی باهم رفتیم پایین... باجی روشو به من برگردوند " بستنی میخوری ؟ "
من با لبخند گفتم آرههههه باجی گفت پس بیا بریم یه بستنی بخوریم
رفتیم مغازه البته مغازه که نمیشه گفت یه دکه بود ... ولی بستنی هاش خوشمزه بود من آروم آروم خوردم تموم نشه ولی باجی سریع میخورد
یوکی " اینقد تند نخور خفه میشی ، راستی از کجا فهمیدی بستنی دوست دارم ؟ "
باجی " اونروز تو داشتی دنبالم میومدی و دیدی من داشتم دعوا میکردم ... بعد که صدای گوشیت اومد دیدمت و اومدم دنبالت تا ببینم چرا اومدی دنبالم که شنیدم مامانت چی میگه بعد اومدم دنبالت دیدم برگشتی همون کوچه و پسرا داشتن اذیتت میکردن و اومدم زدمشون و وقتی تو بیهوش شدی کولت کردم و بردمت بیمارستان، ولی چرا اومدی دنبالم ؟ "
یوکی " خب میخواستم ببینم واقعا تو گنگی هستی "
باجی " آره من تو یه گنگم ... ولی چطور شد که اومدی مدرسه ما وسط سالی ؟ "
یوکی " یه تهمت قلدری بهم زدن و از ویتنام به به ژاپن انتقالی گرفتم "
باجی " آها که اینطور .... "
یوکی " خب بریم ؟ "
باجی " خو باشه بریم "
منو باجی به سمت ایستگاه رفتیم من یه لحظه نگا گوشیم کردم یه دفعه باجی دستشو گذاشت رو شونم و نزدیک خودش کرد به باجی نگا کردم و بعدش به پشت نگا کردم ... یه میله اونجا بود و اگه باجی منو نمیورد نزدیک خودش سرم میخورد به میله.....
اپیزود ۷
منو باجی یه نگای ریز بهم کردیم
یوجی( یوکی و باجی ) " نههههههه "
معلم " پس چرا اینقد طرف همو میگیرین "
من یکم به فکر رفتم .. واقعا چرا ازش طرفداری میکردم ؟ نمیدونم ...
باجی دستش رو از رو شونم برداشت موهاشو ناز کرد
معلم " خب دیگه برین "
منو باجی باهم رفتیم پایین... باجی روشو به من برگردوند " بستنی میخوری ؟ "
من با لبخند گفتم آرههههه باجی گفت پس بیا بریم یه بستنی بخوریم
رفتیم مغازه البته مغازه که نمیشه گفت یه دکه بود ... ولی بستنی هاش خوشمزه بود من آروم آروم خوردم تموم نشه ولی باجی سریع میخورد
یوکی " اینقد تند نخور خفه میشی ، راستی از کجا فهمیدی بستنی دوست دارم ؟ "
باجی " اونروز تو داشتی دنبالم میومدی و دیدی من داشتم دعوا میکردم ... بعد که صدای گوشیت اومد دیدمت و اومدم دنبالت تا ببینم چرا اومدی دنبالم که شنیدم مامانت چی میگه بعد اومدم دنبالت دیدم برگشتی همون کوچه و پسرا داشتن اذیتت میکردن و اومدم زدمشون و وقتی تو بیهوش شدی کولت کردم و بردمت بیمارستان، ولی چرا اومدی دنبالم ؟ "
یوکی " خب میخواستم ببینم واقعا تو گنگی هستی "
باجی " آره من تو یه گنگم ... ولی چطور شد که اومدی مدرسه ما وسط سالی ؟ "
یوکی " یه تهمت قلدری بهم زدن و از ویتنام به به ژاپن انتقالی گرفتم "
باجی " آها که اینطور .... "
یوکی " خب بریم ؟ "
باجی " خو باشه بریم "
منو باجی به سمت ایستگاه رفتیم من یه لحظه نگا گوشیم کردم یه دفعه باجی دستشو گذاشت رو شونم و نزدیک خودش کرد به باجی نگا کردم و بعدش به پشت نگا کردم ... یه میله اونجا بود و اگه باجی منو نمیورد نزدیک خودش سرم میخورد به میله.....
۳.۰k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.