گریه ی شبانه پارت ۱۹
گریه ی شبانه پارت ۱۹
یهو یه فکری به سرم زد که هم برای خودم ارامشه هم برای ارشاویر بهتره.
پاشدم و رفتم تو اتاق و تیغ رو برداشتم و رفتم توی بالکن.
چرا زنده بمونم وقتی که دیگه انگیزه ای ندارم واسه زنده موندن؟ ۲ بار کسی که خیلی دوسش داشتم بهم خیانت کرد و من باید درد بکشم. این کار هم برای خودم خوبه که راحت بشم هم برای ارشاویر تا به عشقش برسه.
.........
تونستم. بلاخره انجامش دادم. دیگه برای کسی بار اضافه نمیشم. ازاد شدم.
۱ دقیقه بعد ارشاویر اومد و وقتی توی بالکن با اون وضع منا دید تعجب کرد و هنچنان ترسید. از پیش معشوقش اومده پیش کسی که دلش براش میسوزه. برای اخر بار خواستم جمله ای بهش بگم که نامرد نباشم
+امیدوارم باهاش خوشبخت بشی.
و لبخند مظلومانه ای بهش زدم که بیشتر ترسید. حرفاش رو متوجه نمیشدم و فقط به زندگیم فکر کردم.
وقتی ۵ سالم بود تو مهدکودک قلدری میکردم
وقتی ۸ سالم بود تو مدرسه هرروز دفتر بودم
وقتی ۱۲ سالم بود شروع کردم جهشی بخونم
وقتی ۱۶ سالم بود رفتم امریکا
و وقتی که ۲٠ سالم بود عاشق ویلیام شدم
وقتی ۲۴ سالگی زندگیم سیاه شد و الان هم دارم میمیرم
خوب شد که قبل مرگم نامه گذاشتم برای ارشاویر.
در اتاق به شدت باز شد و ارشاویر با جعبه کمک های اولیه اومد داخل. دلم نمیخواست دوباره برگردم به این زندگی کوفتی.
به خون دستم که هر ثانیه بیشتر میشد خیره شدم و ناخوداگاه اشکی روی گونم ریخت.
ارشاویر مچ دستم رو گرفت تا پانسمان کنه اما دستم رو کشیدم و گفتم: نمیخوام کمکم کنی. میخوام این زندگی کوفتی رو تموم کنم. نمیخوام بیشتر از این زجر بکشم. ولم کن و برو پیش اون یکی.
پاشد و داشت میومد جلو که داد زدم: به من نزدیک نشو. حالم از ادمایی مثل تو بهم میخوره.
٪نمیدونم چی میگه. فقط بزار دستت رو پانسمان کنم لعنتی
+چرا بذارم پانسمان کنی وقتی دیگه نمیخوام زندگی کنم، اصلا امیدی ندارم واسه زندگی.
٪ولی من امید دارم به زندگیت. به کسایی که دوست دارن فکر کن. اونا بعد مرگت نابود میشن.
+هیچکس منا دوست نداره. من تنهای تتهام.(با داد)
٪من دوست دارم. خواهرت، خواهر زادت، دوستات
+دوسم ندارین. هیچکس منا دوست نداره. همتون ولم کردید. من توی این دنیا هیچ دوستی ندارم. تو ولم کردی خواهرم ولم کرد پ اون بچه هم که هیچی سرش نمیشه
دیگه چیزی از حرفای ارشاویر نفهمیدم. سرم گیج رفت و یهو همه جا تاریک شد.
//از زبان ارشاویر//
٪مهم نیست که دوستی نداری ولی من ولت نکردم. اصلا نمیفهمم چی میگی.
یهو جسیکا افتاد روی زمین و با شدت به سمتش رفتم و براید استایل بغلش کردم.
گذاشتمش صندلی های پشت و با سرعت به سمت بیمارستان روندم.
وقتیی رسیدیم بغلش کردم و رفتم توی بیمارستان و پرستاد و دکتر رو صدا میکردم
٪دکترررر، پرستاررررر، کسی نیستتتت، تروخدا کمکم کنیددد
دکتر و پرستار با یه برانکارد اومدن و جسیکا رو گذاشتم روی برانکارد. صورت قشنگش مثل گچ سفید شده بود. موهای بلند و لختش از روی برانکار میریخت پایین.
دکتر به سمتم اومد و گفت: چه اتفاقی براشون افتاده
٪خودکشی کرده. رگش رو زده. اقای دکتر لطفا کمکش کنید. اون باید زنده بمونه من بدون اون نمیتوتم.
$ چه نسبتی باهاشون دارید
٪دوست پسرشم
یهو یه فکری به سرم زد که هم برای خودم ارامشه هم برای ارشاویر بهتره.
پاشدم و رفتم تو اتاق و تیغ رو برداشتم و رفتم توی بالکن.
چرا زنده بمونم وقتی که دیگه انگیزه ای ندارم واسه زنده موندن؟ ۲ بار کسی که خیلی دوسش داشتم بهم خیانت کرد و من باید درد بکشم. این کار هم برای خودم خوبه که راحت بشم هم برای ارشاویر تا به عشقش برسه.
.........
تونستم. بلاخره انجامش دادم. دیگه برای کسی بار اضافه نمیشم. ازاد شدم.
۱ دقیقه بعد ارشاویر اومد و وقتی توی بالکن با اون وضع منا دید تعجب کرد و هنچنان ترسید. از پیش معشوقش اومده پیش کسی که دلش براش میسوزه. برای اخر بار خواستم جمله ای بهش بگم که نامرد نباشم
+امیدوارم باهاش خوشبخت بشی.
و لبخند مظلومانه ای بهش زدم که بیشتر ترسید. حرفاش رو متوجه نمیشدم و فقط به زندگیم فکر کردم.
وقتی ۵ سالم بود تو مهدکودک قلدری میکردم
وقتی ۸ سالم بود تو مدرسه هرروز دفتر بودم
وقتی ۱۲ سالم بود شروع کردم جهشی بخونم
وقتی ۱۶ سالم بود رفتم امریکا
و وقتی که ۲٠ سالم بود عاشق ویلیام شدم
وقتی ۲۴ سالگی زندگیم سیاه شد و الان هم دارم میمیرم
خوب شد که قبل مرگم نامه گذاشتم برای ارشاویر.
در اتاق به شدت باز شد و ارشاویر با جعبه کمک های اولیه اومد داخل. دلم نمیخواست دوباره برگردم به این زندگی کوفتی.
به خون دستم که هر ثانیه بیشتر میشد خیره شدم و ناخوداگاه اشکی روی گونم ریخت.
ارشاویر مچ دستم رو گرفت تا پانسمان کنه اما دستم رو کشیدم و گفتم: نمیخوام کمکم کنی. میخوام این زندگی کوفتی رو تموم کنم. نمیخوام بیشتر از این زجر بکشم. ولم کن و برو پیش اون یکی.
پاشد و داشت میومد جلو که داد زدم: به من نزدیک نشو. حالم از ادمایی مثل تو بهم میخوره.
٪نمیدونم چی میگه. فقط بزار دستت رو پانسمان کنم لعنتی
+چرا بذارم پانسمان کنی وقتی دیگه نمیخوام زندگی کنم، اصلا امیدی ندارم واسه زندگی.
٪ولی من امید دارم به زندگیت. به کسایی که دوست دارن فکر کن. اونا بعد مرگت نابود میشن.
+هیچکس منا دوست نداره. من تنهای تتهام.(با داد)
٪من دوست دارم. خواهرت، خواهر زادت، دوستات
+دوسم ندارین. هیچکس منا دوست نداره. همتون ولم کردید. من توی این دنیا هیچ دوستی ندارم. تو ولم کردی خواهرم ولم کرد پ اون بچه هم که هیچی سرش نمیشه
دیگه چیزی از حرفای ارشاویر نفهمیدم. سرم گیج رفت و یهو همه جا تاریک شد.
//از زبان ارشاویر//
٪مهم نیست که دوستی نداری ولی من ولت نکردم. اصلا نمیفهمم چی میگی.
یهو جسیکا افتاد روی زمین و با شدت به سمتش رفتم و براید استایل بغلش کردم.
گذاشتمش صندلی های پشت و با سرعت به سمت بیمارستان روندم.
وقتیی رسیدیم بغلش کردم و رفتم توی بیمارستان و پرستاد و دکتر رو صدا میکردم
٪دکترررر، پرستاررررر، کسی نیستتتت، تروخدا کمکم کنیددد
دکتر و پرستار با یه برانکارد اومدن و جسیکا رو گذاشتم روی برانکارد. صورت قشنگش مثل گچ سفید شده بود. موهای بلند و لختش از روی برانکار میریخت پایین.
دکتر به سمتم اومد و گفت: چه اتفاقی براشون افتاده
٪خودکشی کرده. رگش رو زده. اقای دکتر لطفا کمکش کنید. اون باید زنده بمونه من بدون اون نمیتوتم.
$ چه نسبتی باهاشون دارید
٪دوست پسرشم
۳۲.۸k
۳۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.