این ابرهای سرخاین کوچههای سرد

این ابرهای سرخ،این کوچه‌های سرد

این جاده‌ی سپید،این بادِ دوره‌گرد

اینها بهانه‌اند تا با تو سر کنم

تا جز تو از جهان صرف‌نظر کنم

مجنون اگر شکست،لیلی بهانه بود

دنیا از اولش دیوانه‌خانه بود

با من قدم بزن،تنهاتر از همه

اِی مصرعِ سکوت در شعرِ همهمه

با من قدم بزن،چله‌نشینِ عشق

فرمانروای قلب در سرزمینِ عشق

ته لهجه‌ی ملس در کاسه‌ی دهن

اِی لَخته‌ی انار بر زخمِ پیرهن

با من قدم بزن در برفِ در مسیر

اِی بغضِ ناگزیر این‌بار گُر بگیر

من راهیِ تواَم،با من قدم بزن

همراهِ من بیا تا شهرِ ما شدن

جاده بهانه است،مقصود چشمِ توست

من راهیِ تواَم اِی مقصدِ درست

در برف،چای داغ دنیای ما دوتاست

فنجانِ چایِ بعد،آغازِ ماجراست
این #مرد را که باز در تلخیِ #غم است

مهمان به #قند کن، #چایت_اگر_دَم_است
دیدگاه ها (۳)

آدم وقتی #جوان است به #پیری جور دیگری فکر می کند. فکر می کند...

ای #کوه! تو فریاد من امروز شنیدی#دردی ست در این سینه که همزا...

دوستان با وفای من...سخاوتتان را دوست دارم...مثل آفتاب می مان...

التماس دعا.......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط