موهایم را روزگار سفید کرده
موهایم را روزگار سفید کرده
اما عشقت در دلم جوان است
مثل روز اول
میتوانم کنار تیر چراغ برق کوچه تان بنشینم
و به پنجره ی اتاقت خیره شوم
دست هایم را از عشقت ها کنم
و به سایه ای که روی پرده اتاق می افتد دوستت دارم هایم را بگویم
هنوز میتونم روبروی خانه تان ایستگاه صلواتی بزنم
تا شاید میانه ی سرما یک روز از دستم چای و نبات بگیری و من تا همیشه خواب چای خوردنت را با من در یک قاب ببینم
موهایم سپیده شده و تو سپید بخت خانه ی دیگری
اما من هنوز به عشق فکر میکنم
باید این عشق از سرم برود
مادرم برای همه ی درد هایم چای نبات تجویز میکند
و نمیداند که تجویزش مهم ترین خاطره ی من با توست
روزگار موهایم را سپید کرده و قلبم به سیاهی چشم هایت شده
دلتنگ که نه
مرا همین دوست داشتنت کافیست
بیخیال نبودنت
اما عشقت در دلم جوان است
مثل روز اول
میتوانم کنار تیر چراغ برق کوچه تان بنشینم
و به پنجره ی اتاقت خیره شوم
دست هایم را از عشقت ها کنم
و به سایه ای که روی پرده اتاق می افتد دوستت دارم هایم را بگویم
هنوز میتونم روبروی خانه تان ایستگاه صلواتی بزنم
تا شاید میانه ی سرما یک روز از دستم چای و نبات بگیری و من تا همیشه خواب چای خوردنت را با من در یک قاب ببینم
موهایم سپیده شده و تو سپید بخت خانه ی دیگری
اما من هنوز به عشق فکر میکنم
باید این عشق از سرم برود
مادرم برای همه ی درد هایم چای نبات تجویز میکند
و نمیداند که تجویزش مهم ترین خاطره ی من با توست
روزگار موهایم را سپید کرده و قلبم به سیاهی چشم هایت شده
دلتنگ که نه
مرا همین دوست داشتنت کافیست
بیخیال نبودنت
۱۵۹
۲۰ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.