موهایم را روزگار سفید کرده

موهایم را روزگار سفید کرده
اما عشقت در دلم جوان است
مثل روز اول
میتوانم کنار تیر چراغ برق کوچه تان بنشینم
و به پنجره ی اتاقت خیره شوم
دست هایم را از عشقت ها کنم
و به سایه ای که روی پرده اتاق می افتد دوستت دارم هایم را بگویم

هنوز میتونم روبروی خانه تان ایستگاه صلواتی بزنم
تا شاید میانه ی سرما یک روز از دستم چای و نبات بگیری و من تا همیشه خواب چای خوردنت را با من در یک قاب ببینم
موهایم سپیده شده و تو سپید بخت خانه ی دیگری
اما من هنوز به عشق فکر میکنم
باید این عشق از سرم برود
مادرم برای همه ی درد هایم چای نبات تجویز میکند
و نمیداند که تجویزش مهم ترین خاطره ی من با توست
روزگار موهایم را سپید کرده و قلبم به سیاهی چشم هایت شده
دلتنگ که نه
مرا همین دوست داشتنت کافیست
بیخیال نبودنت
دیدگاه ها (۵۷)

مثل من نباشیدمن نمیتونم دردامو فریاد بزنممن فقط نوشتن رو بلد...

"تنهاییِ دونفر"_کاش یه نویسنده پیدا میشد تنهاییِ ما دونفرو م...

بزرگترین شکست زندگیم رو زمانی خوردم که کسی که عاشقش بودم رو ...

بی تو تنهایی مرا بدجور تنها کرده است عاشقی دیوانه ومجنون وشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط