خلاصه تر بکن ای مرگ، داستانم را
خلاصهتر بکن ای مرگ، داستانم را
که خستهتر نکنم گوش دوستانم را
تمام طول شب از شوق گریه میکردم
چگونه شرح دهم حال توأمانم را؟
چقدر دوره کنم خویش را؟ -برای خدا-
به روز بعد مینداز امتحانم را!
برای سوختنِ من جرقهای کافیست
به اشتباه مباد آنکه دودمانم را...
چنان بسوز که دودم به چشم کس نرود
به گریه باز مینداز آسمانم را
خسیس نیستم اما به اهل ذوق ببخش
غزل غزل، همهی یاد و یادمانم را
به شیوهای که خلافآمدی در آن باشد
-شبیه بوسه گرفتن- بگیر جانم را
تو مرگ نیستی؛ آغازِ تازهها هستی
بیا که با تو بیآغازم آن جهانم را...
#محمدعلی_بهمنی
که خستهتر نکنم گوش دوستانم را
تمام طول شب از شوق گریه میکردم
چگونه شرح دهم حال توأمانم را؟
چقدر دوره کنم خویش را؟ -برای خدا-
به روز بعد مینداز امتحانم را!
برای سوختنِ من جرقهای کافیست
به اشتباه مباد آنکه دودمانم را...
چنان بسوز که دودم به چشم کس نرود
به گریه باز مینداز آسمانم را
خسیس نیستم اما به اهل ذوق ببخش
غزل غزل، همهی یاد و یادمانم را
به شیوهای که خلافآمدی در آن باشد
-شبیه بوسه گرفتن- بگیر جانم را
تو مرگ نیستی؛ آغازِ تازهها هستی
بیا که با تو بیآغازم آن جهانم را...
#محمدعلی_بهمنی
۶.۵k
۰۸ آبان ۱۴۰۰