مشعلهی عشق برافروختم

مشعله‌ی عشق برافروختم
آه! کز افروخته‌ام سوختم

جز الفِ قامتِ آن سروناز
از سَبَقِ عشق نیاموختم

گر جگرم تیغ دوصدپاره کرد
باز به تیر تو به هم دوختم

تُرکِ من از من به یکی غمزه بُرد
هرچه به یک‌عمرِ خود اندوختم

از که کنم شِکوه من «اشرف»؟! که من
شمع‌صفت زآتشِ خود سوختم...

#اشرف_طسوجی
دیدگاه ها (۳)

خلاصه‌تر بکن ای مرگ، داستانم راکه خسته‌تر نکنم گوش دوستانم ر...

آن کیمیا که میطلبی،یار ِیکدل استدردا که هیچگه نتوان یافت،آرز...

خندید و گفت: با تو هوا عاشقانه نیستباران گرفت،گفتمش" آیا نشا...

صبح و باران و کمی حس قشنگروشنی،نور،خدا،یک دل تنگ ...🍃🌸بهروز ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط