گفتم به فدای دل تو هر چه که دارم

...
گفتم به فدای دل تو هر چه که دارم
حتی تب یک شعر و غزل از تو بهارم

گفتی که منم تشنه این عشق کجایی
بسپار به من لب نه دو پیمانه‌ ی آبی

گفتم که‌مرا مست کند دست‌ تو ای‌یار
ای‌کاش تو باشی ندهی‌ عشق به‌اغیار

گفتی‌که‌ بگیرم ز تو این آتش لب‌هات
هر چند شکسته دلم از هجر غزل‌هات

گفتم که تو محبوب‌تربن فطرت پاکی
پس دست‌بزن بر‌دل این عاشق خاکی

گفتی که نگاهت بکند تشنه به آبم
پس دور مشو ازمن و‌این حال خرابم

گفتم‌برسد وعده این‌وصل هم امشب
هرچندکه‌صبح‌هست‌منم مانده‌دیشب

گفتی که بیا موی بده مویه ز ما بین
والله‌که بردی همه را هم‌دل وهم دین

گفتم‌مگذار آن‌چه‌ که‌کشتی‌توبه‌دستت
بسته‌است‌وجودم‌به‌تووصورت مستت

گفتی‌که‌گذشت‌است‌وبماندخاطرپردرد
ای قافیه ساز ، ای غزلم شاعر بی درد

گفتم نظری کن به من عاشق و تنها
معشوق‌نه این‌ست که‌ توکردی به‌دل‌ما

گفتی بگذر از من و این عشق خیالی
ای‌دل که‌‌تو در‌معرکه یک وصل محالی
(ندا)
#سروده_های_عاشقانه
Https://telegram.me/RomanticPoem
دیدگاه ها (۵)

...چشم مست تو مرا الفت جان است مرو عاشقم‌جانم و این‌ عشق...

...میلاد دخت نبی ، ظهور نور نزدیک استسیاهی‌می‌رود وسپید عشق ...

...غرق دریای نگاهت هستم و تو نیستی دست‌ درزلف‌ سیاهت‌ه...

...تو زیبا ترین قصیده در بین اشعار منی تو روشن چو مهتاب...

﷽‌🌱گفتم: این رسم وفا با من مهجور نبودگفت: این عشق تو با شِکو...

از   کوچه  زیبای   تو   امروز  گذشتمدیدم که همان  عاشق معشوق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط