میروم تا که فراموش کنم چشم تو را

می‌روم تا که فراموش کنم چشم تو را
می‌روم تا که در آغوش کشم یاد تو را

و هوای هوس وصل تو را، خواب تو را
و نگاهت که جهان است و جهان در نگهت

شود آیا که فراموش کنم چشم تو را
تا بسوزم و کنم خاک، غزل‌های تو را

تو حریفی و خزان بود که پایان من است
سوگ باران و بهاران همه آواز من است
دیدگاه ها (۴)

نصف قهوه‌ات را که خوردیبیا فنجان‌هایمان را عوض کنیمدر کافه‌ه...

حوالی تودلتنڪَی چڪَونہ است؟اینجا باران می زند.!

دلیڸ دلتنگی آدم ها را نپرسهزار و یڪ دلیڸ می آورندفقط بہ تران...

دلتنگ ڪـہ باشــی فرقــی نداره قهــر باشــی یا آشتــیفقط دوست...

عطر پیچکهای گیسویت مراهمچنان پروانه بازی می دهدباغ سرسبز نگا...

آخرین بازمانده خیابان های ترک خورده و ماشین های خاک گرفته پل...

اخرین دیدار به عنوان یک دوست …ساعت حدود ۲ بعد از ظهر بود ، ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط