دلم غمگین،غمگین است
دلم غمگین،غمگین است
در این کلبه ی تنهایی
در این زندان
در این غوغای خاموشی
در این جشن فراموشی
در این دنیای بی مهر و کم آغوشی
دلم ترسیده و تنگ است
دلم ترسیده از آه پر از درد پدرهامان
و از آه پر از اشک تمام مادرها
دلم آشوب،آشوب است
دلم سرد و تنم بی روح بی روح است
نمی خواهم،نمی خواهم دگر
این زندگانی را و دل را
نگاهم خیره بر بالا
به دنبال نگاهی ساده می گردد
و می بینم،و می بینم هوای گریه دارد
آسمان هم پای چشمانم
می روم آرام
گونه ام خیس است
آسمان می بارد امشب بر من و بر گریه هایم سخت...
در این کلبه ی تنهایی
در این زندان
در این غوغای خاموشی
در این جشن فراموشی
در این دنیای بی مهر و کم آغوشی
دلم ترسیده و تنگ است
دلم ترسیده از آه پر از درد پدرهامان
و از آه پر از اشک تمام مادرها
دلم آشوب،آشوب است
دلم سرد و تنم بی روح بی روح است
نمی خواهم،نمی خواهم دگر
این زندگانی را و دل را
نگاهم خیره بر بالا
به دنبال نگاهی ساده می گردد
و می بینم،و می بینم هوای گریه دارد
آسمان هم پای چشمانم
می روم آرام
گونه ام خیس است
آسمان می بارد امشب بر من و بر گریه هایم سخت...
۲.۱k
۱۷ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.