جنگ که شد تن به تن، حساب ندارد
جنگ که شد تن به تن، حساب ندارد
پاره گی پیرهن حساب ندارد
وای که زخمش به تن حساب ندارد
غربت این بی کفن حساب ندارد
شرم نکردند از نجابت آقا
لشکری آمد برای غارت آقا
گندم ری مرد از خجالت آقا
غربت این بی کفن حساب ندارد
عصرکه سر، دستِ شمر بددهن افتاد
کارِ جگر تا ابد به سوختن افتاد
ردِ چهل نعلِ اسب بر بدن افتاد
غربت این بی کفن حساب ندارد
شاعر: #وحید_قاسمی
پاره گی پیرهن حساب ندارد
وای که زخمش به تن حساب ندارد
غربت این بی کفن حساب ندارد
شرم نکردند از نجابت آقا
لشکری آمد برای غارت آقا
گندم ری مرد از خجالت آقا
غربت این بی کفن حساب ندارد
عصرکه سر، دستِ شمر بددهن افتاد
کارِ جگر تا ابد به سوختن افتاد
ردِ چهل نعلِ اسب بر بدن افتاد
غربت این بی کفن حساب ندارد
شاعر: #وحید_قاسمی
۶۹۷
۰۹ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.