حکایت شگرد اقتصادی ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی می

#حکایت شگرد اقتصادی ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی می‌کرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست می‌انداختند. دو سکه به او نشان می‌دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد.
این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد می‌آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد. تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملا نصرالدین را آنطور دست می‌انداختند٬ ناراحت شد.
در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و هم دیگر دستت نمی‌اندازند.
ملا نصرالدین پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ دیگر مردم به من پول نمی‌دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آن‌هایم. شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده‌ام.
اگر کاری که می کنی٬ هوشمندانه باشد٬ هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند
دیدگاه ها (۱۳)

#داستان_کوتاه پسر بچه فقیری وارد کافی شاپ شد و پشت میز نشست....

#مدل لباس دخترانه #مد #ایده #کودک

#ضرب_المثل صابونش به رخت ما خورده استرختشوئی ، لباس هر کس را...

میگم مادر این گوشتای توو خورشت قیمه چرا اینقدر ترشن؟میگه اون...

مسعود تجریشی رئیس دانشگاه شریف: ۲۰ میلیون دلار هزینه میکنیم ...

black flower(p,290)

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط