جای خالی دستهایت را، با چنگالی پر می کنم
جای خالی دستهایت را، با چنگالی پر می کنم
آن هنگام که پشتم می خارد و با چنگال
خارش سمج را بر طرف میکنم.
اینگونه هست که چنگال دیگر برایم نشانگانی از نبودنت شده است؛ از حضور تو که می باید بود و غایب است: در رستوران ها، جشن تولدها، در پوست تن من وقتی که می خارد، در هر جایی که چنگال هست و دست های تو نیست...
می دانم که شاید تعجب کرده ای اما دلیل اینهمه تعجب را نمی فهمم! در واقع این تداعی چنگال و چنگ و تو، چیز زیاد غریبی نیست، می دانی که!
یادت هست که برایت گفته بودم "عشق چنگ است" ؛ که نهایتا دل را چنگ می زند و روح را می تراشد؟!
-(بسان اکنون، که شبح سنگین نبودن تو، تعبیر مرا با واقعیت پیوند زده است، با چنگی که مدام می زند با چنگال...)-
و تو این تعبیر را باور نکرده بودی...
بگذریم. خیالت را آشفته نکنم. راستی دیشب خواب دیدم که در روزی گنگ و مبهم، دست از چنگال هم شسته ام، آن هنگام که قلبم بی رحمانه می خارد و می -گزد، و دستم به کاردی می رود!
نبودنت،تبدیل به کاردی می شود در قلب من،
که می چرخانمش...
تو این را نیز باور مکن!
✍ #امین_جباری
آن هنگام که پشتم می خارد و با چنگال
خارش سمج را بر طرف میکنم.
اینگونه هست که چنگال دیگر برایم نشانگانی از نبودنت شده است؛ از حضور تو که می باید بود و غایب است: در رستوران ها، جشن تولدها، در پوست تن من وقتی که می خارد، در هر جایی که چنگال هست و دست های تو نیست...
می دانم که شاید تعجب کرده ای اما دلیل اینهمه تعجب را نمی فهمم! در واقع این تداعی چنگال و چنگ و تو، چیز زیاد غریبی نیست، می دانی که!
یادت هست که برایت گفته بودم "عشق چنگ است" ؛ که نهایتا دل را چنگ می زند و روح را می تراشد؟!
-(بسان اکنون، که شبح سنگین نبودن تو، تعبیر مرا با واقعیت پیوند زده است، با چنگی که مدام می زند با چنگال...)-
و تو این تعبیر را باور نکرده بودی...
بگذریم. خیالت را آشفته نکنم. راستی دیشب خواب دیدم که در روزی گنگ و مبهم، دست از چنگال هم شسته ام، آن هنگام که قلبم بی رحمانه می خارد و می -گزد، و دستم به کاردی می رود!
نبودنت،تبدیل به کاردی می شود در قلب من،
که می چرخانمش...
تو این را نیز باور مکن!
✍ #امین_جباری
۲.۳k
۲۸ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.