به احترام لحظه ی عالیمقام شما جهان زیر و زبر می شود. ثانی
به احترام لحظه ی عالیمقام شما جهان زیر و زبر می شود. ثانیه ها وقتی به شما احترام میگذارند نمی میرند خاک پایتان میشوند. خاک که نه! تجربه می کندد از خاکَ به گُل نشستن را. به احترام شما نمیشود خبردار ایستاد به احترام شما باید شیدا شد. باید مست شد. و چه عجب از این مستی که شما انگار خودَ خمر خرابات طهورید. شما که فرَودین از شما فر می یابد. شما که تاریخ جلالی را اعتبارید. کاش میشد در لحظه ی ورودتان تمام ایران زمین در سکوتی روحانی فرو ورد و فقط صدای تیک تاک ساعتها شنیده شود و بعد خبر ناگهان ورودتان را پژواک صدای نقاره خانه ی شاه خراسان در همه جای سرزمین مادری پخش کند. نوروز جان! شما که می آیید تمام پنجره های ایران به باغ گل باز میشود و حالا به سوی شما می آیم که آغوش گشوده اید به سوی شما می آیم که در فاصله ی – فقط چند ساعتی ام- آغوش گشوده اید. عطرتان را می شناسم . همین نزدیکی هایید. پشت تمام شمشادها و شکوفه هایی که از باد بهاری به رقص آمده اند. در پس بوی هر شاخه ی شب بو شمایید . بید از شما نعمت جنون می یابد. ما برای آمدنتان، برای مراسم افتتاح بهار به دستان پر مهر شما سفره ی هفت سین گسترده ایم و اینجا برای آمدنتان اسفند دود می کنیم. راستی نوروز جان شما چه عطری می زنی که حتی اسفند هم بوی بهار می گیرد؟!
احسان کرمی
احسان کرمی
۲.۸k
۳۰ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.