یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت
یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت!
یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت!
یکی بالای گلدسته اذان میگفت!
صدا پیچید در صحن و حرم،
گویا در و دیوار میگفت :
" اللهم صل علی
علی بن موسی الرضا المرتضی..."
یکی بغض میان آه را میگفت!
یکی هم خستگیِ راه را میگفت!
جوان زائری در گریه هایش میگفت؛
ای کاش برای ما دعا بنویسند
یک تذکره ی کرببلا بنویسند
ما حج که نرفته ایم اما کافی است
یک مرتبه حج فقرا بنویسند
آقا به ملازمان بگو نامم را
یک گوشه ی ایوان طلا بنویسند
ما شیعه که نه ...ولی شما راضی شو
ما را ز محبان شما بنویسند
راضی نشوی که خادمان نامم را
از دفتر نوکران جدا بنویسند
گفتم که پس از مردن من جای دعا
روی کفنم رضا ...رضا ...بنویسند..
یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت!
یکی بالای گلدسته اذان میگفت!
صدا پیچید در صحن و حرم،
گویا در و دیوار میگفت :
" اللهم صل علی
علی بن موسی الرضا المرتضی..."
یکی بغض میان آه را میگفت!
یکی هم خستگیِ راه را میگفت!
جوان زائری در گریه هایش میگفت؛
ای کاش برای ما دعا بنویسند
یک تذکره ی کرببلا بنویسند
ما حج که نرفته ایم اما کافی است
یک مرتبه حج فقرا بنویسند
آقا به ملازمان بگو نامم را
یک گوشه ی ایوان طلا بنویسند
ما شیعه که نه ...ولی شما راضی شو
ما را ز محبان شما بنویسند
راضی نشوی که خادمان نامم را
از دفتر نوکران جدا بنویسند
گفتم که پس از مردن من جای دعا
روی کفنم رضا ...رضا ...بنویسند..
- ۱.۲k
- ۲۳ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط