خودنویس و دفتر و جام شراب

خودنویس و دفتر و جام شراب
شمع و میز چوبی و حال خراب ...

مینویسم قصه ی یک سرگذشت
داستان تشنگی، آب و سراب ....

قصه ی عشقی که فرجامی نداشت
مجرم و زندان و اعدام و طناب ...

نقل یک پرسش ز اعماق وجود
که هنوزم مانده، در دل، بی جواب ...

ماجرای خنده هنگام وداع
بی تفاوت رفتن و رنج و عذاب ...

کاش مهتاب شبم بودی ولی
رد شدی از ظلمتم، همچون شهاب ....

صبح شد، اما نخوابیدم هنوز
ساقی امشب هم بیا با من نخواب...

دیدگاه ها (۱)

چون پرستویی که در پرواز نیست بالِ احساسِ من امشب باز نیست ...

ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺖ ﺷﻌﺮ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﺳﺮﺍﯾﺪﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﮔﻮﯾﯽ .. ﺳﺮﻭﺩ ﻣﻮﺝ...

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻓﻘﻂ ﺁﺩﻡ ﻫﺴﺘﻨﺪ .. ﻧﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ ﻧﻪ ﮐﻤﺘﺮﺍﮔﺮ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ...

ﺟﻨﮓ ﻧـﺮﻓﺘﻢ ، ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﺟﻨﮕﯿﺪﻡﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ﻧﯿﺴﺘﻢ ، ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮ ﺑﺎﺧﺘﻢ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط