✍ اولین بار بود کنارم خمپاره منفجر می شد همه از ماشین پری
✍ اولین بار بود کنارم خمپاره منفجر می شد همه از ماشین پریدیم بیرون حسن گفت« رود خونه را بگیرید و برید عقب، من می رم ماشینو بیارم. » تانک های عراقی را قشنگ می دیدیم. حسن فرز پرید پشت فرمان و دور زد. گلوله ی توپ و خمپاره بود که پا به پای ماشین می آمد پایین. چند کیلومتر عقب تر، حسن با ماشین سوراخ سوراخ منتظرمان بود.
-
-
۱۹۸
۱۸ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.