دیروز ته اتوبوس بدجوری چهره ام گرفته و درهم بود که یه پیر
دیروز ته اتوبوس بدجوری چهره ام گرفته و درهم بود که یه پیرزن خوش لباس و بانشاط رو کرد بهم گفت: ننه، بگو نی نای نا نای نی نای نای. دیدم میخواد من رو از غصه دربیاره، ازش خوشم اومد. شروع کردم بشکن زدن و باهاش دم گرفتم: نی نای نا نای نی نای نای. یهو فضا عوض شد و همه شروع کردند دست زدن. پیرزنه دست کرد تو کیفش، منم همینطور که قر میدادم، داد زدم: شاباش شاباش. یه هو دیدم بجای پول، یه دست دندون مصنوعی درآورد، گذاشت دهنش و گفت: نره غول نفهم، ده دفعه گفتم بگو نیاوران نیگه دار؛ حالا باید دو تا ایستگاه پیاده برگردم!
۲.۳k
۱۹ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.