دنگ دنگ

دنگ دنگ
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز
دیدگاه ها (۴۸)

آسمان که نشد.چرا درخت نباشم؟وقتی تو در من اینهمه پرنده ای؟ذه...

فقر چیزه بدی است...! از همه نوعش،چه مالی،چه فهم،چه درک،چه فر...

زندگی شاید آن لبخندیست، که دریغش کردیمزندگی زمزمه‌ی پاک حیات...

یک سری سوال برام مطرح شده ...مثلا اینکه آیا گولاخ یعنی کسی ک...

افسانهٔ غار ، مشهورتربن نوشتهٔ افلاطونمشهورترین قطعه در کل ن...

من راوی گذشته های دورم....جهان رنگ عوض کرده و پنجره ها باز ش...

فیک وسپریا 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط