پارت 17
پارت 17
°جین°
همین که وارد بیمارستان شدیم بدن بی جونه جیمین و ا/ت و دیدیم
کوک گریه هاش شدت گرفت و منم اعصابم خورد شد داد زدم: پس شماها چه غلطی میکنین چرا نمی برینشون اتاق عمللللل
پرستار: اروم باش اقا اینجا بیمارستان
منتظر بودیم اول اشناهاشون بیان پول و پرداخت کنن بعد ببریمشون اتاق عمل
جین: گداهای بدبخت
کجا باید حساب کنم؟
پرستار: دنبالم بیاین
هر لحظه دلم میخواست یه گوله حرومش کنم ولی جلوی خودمو میگرفتم
°جونگ کوک°
جین هیونگ هزینه عمل رو حساب کرد و بردنشون اتاق عمل
خیلی دلشوره و استرس داشتم
جین: کوک چرا انقدر ویبره میری و ناخوناتو میجویی؟
کوک: استرس دارم
پس چرا تموم نمیشه؟
جین: نمیدونم
دکتر اومد بیرون منو جین سریع رفتیم سمتش و پرسیدیم چیشد
دکتر: عمل موفقیت امیز بود ولی متاسفانه جناب پارک در کما به سر میبرن
کوک: یعنی چی؟
دکتر: یعنی معلوم نیست کی بهوش بیاد شاید یه هفته شاید یه ماه شاید یه سال و شاید اصلا بهوش نیاد
جین عصبانی شد و یقه دکتر و گرفت
جین: یعنی چی که نمیدونین کی بهوش میاد؟
دکتر: شرمنده میدونم چه حالی دارین ولی دیگه کاری از دست من بر نمیاد فقط باید براش دعا کنید* و رفت*
کوک: هیونگ دیدی گفتم یچی میشه
جین: مطمئنم تا یه هفته دیگه بهوش میاد مطمئنم
(سه ساعت بعد)
°ا/ت°
با بدن درد شدیدی چشمامو باز کردم اولش یکم تار بود پس چند بار پلک زدم تا دیدم بهتر شه
بعد چند ثانیه فهمیدم بیمارستانم و اتفاقای توی ماشین مثل یه فیلم از جلو چشمام رد شد
در باز شدو یکی اومد داخل
گردنمو چرخوندم و دیدم کوک و جین هستن
تا دیدن چشمامو باز کردم بدو بدو اومدن سمت و همش ازم سوال میپرسیدن که ایا حالم خوبه یا نه
ا/ت: جیمین، جیمین حالش چطوره؟
صورتاشون تو هم رفت
جین: من میرم دکتر و خبر کنم
ا/ت: کوک چیشده پرسیدم جیمین خوبه؟
کوک: خب.... راستش ا/ت جیمین الان تو کماعه و معلوم نیست کی بهوش میاد
خود به خود اشکام سرازیر شدن
ا/ت: یعنی چی؟چرا چرا چراااا؟ (با گریه)
کوک: منم نم....
یهو دکتر اومد و دیگه نتونست حرف بزنه
دکتر: خب خانم کیم حالتون چطوره؟
ا/ت: افتضاحم
دکتر: چه بد چرا ناراحت میشم که
ا/ت: بجای اینکه ناراحت بشی و با ناموص مردم لاس بزنی کارتو بکن.....
°جین°
همین که وارد بیمارستان شدیم بدن بی جونه جیمین و ا/ت و دیدیم
کوک گریه هاش شدت گرفت و منم اعصابم خورد شد داد زدم: پس شماها چه غلطی میکنین چرا نمی برینشون اتاق عمللللل
پرستار: اروم باش اقا اینجا بیمارستان
منتظر بودیم اول اشناهاشون بیان پول و پرداخت کنن بعد ببریمشون اتاق عمل
جین: گداهای بدبخت
کجا باید حساب کنم؟
پرستار: دنبالم بیاین
هر لحظه دلم میخواست یه گوله حرومش کنم ولی جلوی خودمو میگرفتم
°جونگ کوک°
جین هیونگ هزینه عمل رو حساب کرد و بردنشون اتاق عمل
خیلی دلشوره و استرس داشتم
جین: کوک چرا انقدر ویبره میری و ناخوناتو میجویی؟
کوک: استرس دارم
پس چرا تموم نمیشه؟
جین: نمیدونم
دکتر اومد بیرون منو جین سریع رفتیم سمتش و پرسیدیم چیشد
دکتر: عمل موفقیت امیز بود ولی متاسفانه جناب پارک در کما به سر میبرن
کوک: یعنی چی؟
دکتر: یعنی معلوم نیست کی بهوش بیاد شاید یه هفته شاید یه ماه شاید یه سال و شاید اصلا بهوش نیاد
جین عصبانی شد و یقه دکتر و گرفت
جین: یعنی چی که نمیدونین کی بهوش میاد؟
دکتر: شرمنده میدونم چه حالی دارین ولی دیگه کاری از دست من بر نمیاد فقط باید براش دعا کنید* و رفت*
کوک: هیونگ دیدی گفتم یچی میشه
جین: مطمئنم تا یه هفته دیگه بهوش میاد مطمئنم
(سه ساعت بعد)
°ا/ت°
با بدن درد شدیدی چشمامو باز کردم اولش یکم تار بود پس چند بار پلک زدم تا دیدم بهتر شه
بعد چند ثانیه فهمیدم بیمارستانم و اتفاقای توی ماشین مثل یه فیلم از جلو چشمام رد شد
در باز شدو یکی اومد داخل
گردنمو چرخوندم و دیدم کوک و جین هستن
تا دیدن چشمامو باز کردم بدو بدو اومدن سمت و همش ازم سوال میپرسیدن که ایا حالم خوبه یا نه
ا/ت: جیمین، جیمین حالش چطوره؟
صورتاشون تو هم رفت
جین: من میرم دکتر و خبر کنم
ا/ت: کوک چیشده پرسیدم جیمین خوبه؟
کوک: خب.... راستش ا/ت جیمین الان تو کماعه و معلوم نیست کی بهوش میاد
خود به خود اشکام سرازیر شدن
ا/ت: یعنی چی؟چرا چرا چراااا؟ (با گریه)
کوک: منم نم....
یهو دکتر اومد و دیگه نتونست حرف بزنه
دکتر: خب خانم کیم حالتون چطوره؟
ا/ت: افتضاحم
دکتر: چه بد چرا ناراحت میشم که
ا/ت: بجای اینکه ناراحت بشی و با ناموص مردم لاس بزنی کارتو بکن.....
۱۲.۶k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.