وقتی به تو فکر میکنم

وقتی به تو فکر می‌کنم
به طرح اندامت
سایه انداختن ران‌هایت زیر دامن سپید
به دستانت
یا به حرف زدنت
مرگ را از یاد می‌برم

بقیه‌ی روز سرگرم مردنم هستم
و نجوای نجیب هر صدای تازه را
مثل جنازه‌ای شریف
انکار می‌کنم

این پیامبر دروغین
که اعجازش تویی
به مردم غمگین وعده‌ باران داده
پیش از آن که مصلوبم کنند
از آسمان رد شو
و ابرهای عقیم را
با کلمات سرد مکرر
مادران گریان کن

خل‌واره‌ای که قلب بدی داشت
تو را خوب دوست می‌داشت
و پیش از این که بمیرد
به دوست داشتن تو بازخواهدگشت
مثل یونس به زمین
مثل نهنگ به اقیانوس
مرگ من بخشی از تو خواهدبود

"مقدر است مردن"
این روزها این‌گونه تاب می‌آورم
پایان همیشه در راه است
و برای دونده‌ی خسته
این بهترین خبر است

اینک صدای آواز توست در باد
یا مادرم دوباره لالایی می‌خواند؟

"تو بالاخره می‌خوابی
آرام مثل ماهی مرده
کسل مثل ظهر خرداد
هر چقدر دلت بخواهد
تا هر وقت بخواهی
بدون درد و شکنجه
می‌خوابی..."

گاهی به چشمم نگاه کن
وقتی غذای مورچه شود
دلت برای سرخ و سفید و سیاه
تنگ خواهدشد.
#حمیدسلیمی
#سپید
دیدگاه ها (۰)

هر موقع میدیدمش خنده روی لبش بود یه روز بهش گفتم خوشبحالت......

حالا باز دوباره وقتش شده که برای تو بنویسم . باید جز به جز ا...

زندگیِ من یک داستان تکراری بود ... همه می خواستند صدایشان را...

شنیده‌اید که مغز انسان پس از مرگ، تا هفت دقیقه به حیات مستقل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط