PART

֗  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ
#PART_174🎀•


دلبر كوچولو

نمی‌دونم جوابی نداشت بده یا نخواست خودشو خسته کنه هرچی بود امیر فقط در سکوت نگاهش کرد و برعکس تصورم هیچی نگفت و آروم برگشت از عمارت بیرون زد.

_جلو من که خوب سلیطه میشی جیغ‌-جیغ می‌کنی، واسه چی جوابش رو ندادی؟

چپ‌چپی بهش رفتم و با مسخرگی گفتم:
_آخه نه اینکه خیلی مقام بلند بالایی دارم، میام جلوی ارباب زاده هم زبون درازی میکنم تا به هفت روش سامورایی فلکم کنه.

نیشخندی زد و گفت:
_فلکت کنه؟ هنوز نفهمیدی اینجا ارباب کیه؟ مگه چند مدت تو شهر بودیم که باعث شده فراموش کنی؟

از نظر منطقی بهش فکر کنی حق با ارسلان بود ، ارباب اصلی ارسلان بود و هیچکس حق نداشت سرخود خدمتکار شخصی‌‌اش رو فلک کنه حتی ارباب زاده!

بی‌خیال ادامه بحث شدم شونه‌ای بالا انداختم و گفتم:
_بیخیال، من برم دیگه.

همین که کنارش قرار گرفتم بازوم رو کشید آوردم جلوش و گفت:
_کجا؟ تو کاری نداری که!

_ اینجا هم کاری ندارم خب! برم پیش دخترا

درحالی که کشون کشون می‌بردم طرف پارکینگ گفت:
_تو اول بیا همراه من جایی کار داریم.

آخ آخ کنان دستم و از توی دستش کشیدم بیرون و با اخم گفتم:
دیدگاه ها (۲)

֗  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ  ֗   ִ  ۫ ...

֗  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ  ֗   ִ  ۫ ...

֗  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ  ֗   ִ  ۫ ...

֗  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ  ֗   ִ  ۫ ...

پارت ۱

فیک شاهزاده من

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط