PART

֗  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ

#PART_175🎀•

دلبر كوچولو
_ول کن دستمو، اول بگو کجا میخوای بری تا بیام‌‌.

یهو صد و هشتاد درجه تغییر کرد و صورتش جدی شد با حالت تهدیدی گفت:
_واسه من تعیین تکلیف نکن، بفهم کی جلوته، وقتی میگم راه بیوفت یعنی راه بیوفت.

با تعجب به تغییر یهویی‌ش نگاه کردم، جلل خالق خدایا چی آفریدی؟ یه آدم تا چه حد می‌تونه موجی باشه؟

کنف شده نتونستم جوابش رو بدم تنها پشت چشمی نازک کردم و از کنارش رد شدم.

سوار ماشین که شدیم با لحن شوخی گفت:
_اگه زحمتی واستون نیست بی‌زحمت کمربندتون هم ببندین جوجه جان.

جان؟
ابرویی بالا انداختم و با خنده گفتم:
_به به پیشرفت کردی، دلجویی کردن هم بلدی شما؟

با سرعت بالایی از در عمارت زد بیرون که ترسیده چسبیدم به صندلی و با ترس گفتم:
_توروخدا من هنوز آرزو دارم از جون خودت سیر شدی بی‌زحمت بزن بغل من پیاده بشم.


نیشخندی به قیافه رنگ و رو پریده‌م زد.
_اولا که دلجویی کشک چیه؟ کاری نکردم که دلجویی کنم، می‌کردم هم دلجویی نمی‌کردم حتما حقت بوده.

یعنی من تو کف پرویی این بشر موندم، حتما حقت بوده؟ عوضی زبونش مثل نیش ماره میگه کاری نکردم!
دیدگاه ها (۲)

֗  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ  ֗   ִ  ۫ ...

֗  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ  ֗   ִ  ۫ ...

֗  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ  ֗   ִ  ۫ ...

֗  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ  ֗   ִ  ۫ ...

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }𝒫𝒶𝓇𝓉 ⁴..وقتی در اتاق رو باز کردم متوج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط