رقص باید که عجین با دف و سرنا بشود

رقص باید که عجین با دف و سرنا بشود

باده خوب است به اندازه مهیا بشود

داده ام دخترکان سیب بریزند به حوض

گفته ام تا همه جا هلهله برپا بشود

شاعران با غزل نیمه تمام آمده اند

دامنت را بتکان قافیه پیدا بشود

روسری سر کن و نگذار میان من و باد

سر آشفتگی موی تو دعوا بشود

هیچکس راهی میخانه نخواهد شد اگر

راز سکر آور چشمان تو افشا بشود

حیف ! یک کوه مذابی و کماکان باید

عشوه هایت فقط از دور تماشا بشود


شعر : امیر توانا املشی
دیدگاه ها (۳)

من هم این گونه که گشته سپری خوشبختممن به این زندگی دربدری خو...

زمان سلطان محمود می‌کشتند که شیعه استزمان شاه سلیمان می‌کشتن...

آن ساحلم كه حسرت يك موج مى برمعمرى گذشت و رفتن او نيست باورم...

کسی که در برابر باخ، بتهوون، و موتزارت، فروتنانه سکوت اختیار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط