به کجا چنین شتابان

«به کجا چنین شتابان؟»
گَوَن از نسیم پرسید
«دلِ من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»
«همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم...»
«به کجا چنین شتابان؟»
«به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم»
«سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلامِ ما را»

شفیعی کدکنی
گون«نوعی گیاه که در بیابان و کوهستان ها رشد می کند و ریشه آن عمیق است و از آن کتیرا درست می کنند و از شهد گل ان نیز زنبورها می چشند
دیدگاه ها (۲)

از غم چو زخم خورده پلنگی نشسته ایمچون تیغِ کوه بر سر سنگی نش...

نفرت بشر نسبت به همنوع خود چه نفرت عمیق و جنون آسا و ریشه دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط