🌸آرام و شماره گام برمی داشت، مانند همیشه. پدر نزدیک اتاق
🌸آرام و شماره گام برمی داشت، مانند همیشه. پدر نزدیک اتاق دختر نازنینش رسید، آرام چند بار به در ضربه زد. دختر با این صدا که نشانی از مهربانی و عطوفت داشت، خو گرفته بود.
🌸 اجازه گرفت و وارد شد. زهرا(س) به نشانه ادب برخاست و ردا از دوش پدر گرفت. آب آورد و پاهای مبارک پدر راشست.
سپس وضو گرفت و در محضر پدر نشست.
🌸_دخترم! حرف های امروز من با روزهای قبل متفاوت است. می خواهم درباره برادر و وصی ام علی (ع) با تو صحبت کنم.
فضیلت و مقام او در اسلام بر تو پنهان نیست.
🌸من از خدا خواسته ام تو را به عقد بهترین مخلوق خود درآورد و اینک او به خواستگاری تو آمده است، آمده ام نظرت را درباره علی (ع)جویا شوم.
🌸شرم و شادی در سیمای فاطمه (س) به تلاطم در آمد. رسول خدا (ع) از جای برخاست و تکبیر گفت: « الله اکبر، سکوت نوعی اقرار است، بله. سکوت دخترم نشان رضایت او است.»
#فاطمه_علی_است
روز #ازدواج
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌸 اجازه گرفت و وارد شد. زهرا(س) به نشانه ادب برخاست و ردا از دوش پدر گرفت. آب آورد و پاهای مبارک پدر راشست.
سپس وضو گرفت و در محضر پدر نشست.
🌸_دخترم! حرف های امروز من با روزهای قبل متفاوت است. می خواهم درباره برادر و وصی ام علی (ع) با تو صحبت کنم.
فضیلت و مقام او در اسلام بر تو پنهان نیست.
🌸من از خدا خواسته ام تو را به عقد بهترین مخلوق خود درآورد و اینک او به خواستگاری تو آمده است، آمده ام نظرت را درباره علی (ع)جویا شوم.
🌸شرم و شادی در سیمای فاطمه (س) به تلاطم در آمد. رسول خدا (ع) از جای برخاست و تکبیر گفت: « الله اکبر، سکوت نوعی اقرار است، بله. سکوت دخترم نشان رضایت او است.»
#فاطمه_علی_است
روز #ازدواج
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
۱.۹k
۰۲ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.