تکپارتی

#تک_پارتی
*از تهیونگ

به صدای بم و خفن خواننده مورد علاقش گوش میکرد و در خیالاتش غرق شده بود...

باورش نمیشد که بالاخره تونسته بود با بهترین دوستش به کنسرت خواننده ای که دوسش داشت و همیشه آرزو به دیدن اون رو داشت برود...


صدای اون مرد قدری زیبا بود که هرکسی رو مجذوب خودش میکرد به خصوص دختر را...


دختر از خیالات خودش بیرون آمد و به اطرافش نگاهی انداخت...

همه ی مردم همراه با ریتم آهنگ چراغ گوشی خودشون رو روشن کرده بودند و تکون میدادند
مث بهشت بود... صحنه ی جذابی برای دخترک بود و دختر هم با اونا همراهی میکرد و اشک شوقی از چشمانش سرازیر شد و به پسرک روبروش که داشت انگشت هایش رو روی گیتار مینواخت زل زده بود...


پسر هم چشمش به دختر افتاد و چشمکی زد که دختر از شدت تعجب چند بار پلک زد و فک میکرد اشتباه دیده و خیالاتی شده اما اینطور نبود...

اون پسر یا بهتره بگم ستاره موسیقی در طی کنسرت چند باری به دختر نگاه میکرد و بعد از اون دور میشد...

دختر اهمیتی نداد و فک میکرد که نگاهای اون پسر اتفاقی است اما چند مین بعد که بالاخره کنسرت تموم شد کیفش را برداشت که متوجه شد دوستش آنجا نیس...

توی اون شلوغی همه جارو گشت اما دوستش را پیدا نکرد...

کنسرت خلوت شده بود اما فقط خودش مانده بود و هنوز دنبال دوستش بود...

پیامی از طرف دوستش اومد و فهمید که دوستش توی ماشینه و منتظر اونه...

نفس آسوده ای کشید. خواست از اونجا بره که دستی دور کمر دخترک حلقه شد...

دختر ترسیده بود و خواست برگرده که ببینه اون فرد کیه که یکدفعه آن مرد اون رو به دیوار چسبوند و دختر یک لحظه چشم هاش رو بست...
آروم چشماش رو باز کرد که با همان خواننده مورد علاقش و پسرک ستاره مواجه شد...

پسرک لبخندی زد و گردن دخترک رو به آرومی بوسید و لب زد...

_میتونم شمارتونو داشته باشم لیدی من!؟
دیدگاه ها (۶)

#تک_پارتی با چهره ای سرد و بی احساس و با لباسی کاملا مشکی سم...

پ.ن تک پارتی که به دو پارتی تبدیل شد :)))تهیونگ : ا/ت نهههه!...

#سناریو وقتی کنار استخر وایسادن و تو هلش میدی و باهم میوفتین...

#سناریو وقتی کنار استخر وایسادن و یهو هلش میدی و باهم میوفتی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط