آبنبات تلخ
part:53
هانی : خب آماده این بریم
کوک : بیاین دیگه
سوبین : داداش ته کجا موندی الان مراسم دیر میشه
ته : اومدم
ویو مراسم لینا
ته: چقدر سرو صدا میکنین نمیبینین روح من خوابیده(باداد)
سوبین : د....دا....داداش......او.....اون.....م...مر...مرده(با گریه)
ته : نه اون زندس مگه لینا بیدار شو
هانی : کوک تهیونگو بکش اونور نمیذاره خاکش کنن
کوک : باشه
کوک : ته پاشو اینور
ته : هیس خوابه
کوک : به زوربا چند نفر دیگه ته رو کشیدیم کنار
سوبین : نه آبجیمو ول کنین نه روش خاک نریزین از کثیفی بدش میاد از تاریکی میترسه نه(با گریه)
هانی: زود رفتم سوبینو بغل کردم کشیدم کنار همون قدر که اینا داغون شده بودن منم شده بودم ولی نشون نمی دادم باید یکیمون سالم باشه تا همرو کنترل کنم
هانی : سوبین اروم هیس چیزی نیست
کوک : پیش ته بودم دیگه کم کم همه رفتن مام رفتیم خونه تو خونه بودیم هرکی مشغول یه کاری بود گوشیم زنگ خورد دوباره دکتر بود
دکتر : آقای جئون نمیخواین بیاین ببرینش؟
کوک : چرا امشب میام
دکتر : فقط این دختر ۱۹ سالشه
کوک : یعنی چی تو گفتی بچس
دکتر : آقای جئون خب بچس
کوک : لعنتی باشه باشه من شب میام میبرمش
دکتر: باشه
کوک : رفتم پیش بقیه ته جوری شده بود که آدم میترسید نزدیکش شه
کوک: ته
ته : چیه
کوک : اون دختره بود
ته : خب
کوک : خب راستش اونقدرام بچه نیست
ته : منظورت چه کوفتیه
کوک : ۱۹ سالشه
ته : خب بچس هنوز
کوک : من شب میارمش
ته : آها باش
هانی : خب آماده این بریم
کوک : بیاین دیگه
سوبین : داداش ته کجا موندی الان مراسم دیر میشه
ته : اومدم
ویو مراسم لینا
ته: چقدر سرو صدا میکنین نمیبینین روح من خوابیده(باداد)
سوبین : د....دا....داداش......او.....اون.....م...مر...مرده(با گریه)
ته : نه اون زندس مگه لینا بیدار شو
هانی : کوک تهیونگو بکش اونور نمیذاره خاکش کنن
کوک : باشه
کوک : ته پاشو اینور
ته : هیس خوابه
کوک : به زوربا چند نفر دیگه ته رو کشیدیم کنار
سوبین : نه آبجیمو ول کنین نه روش خاک نریزین از کثیفی بدش میاد از تاریکی میترسه نه(با گریه)
هانی: زود رفتم سوبینو بغل کردم کشیدم کنار همون قدر که اینا داغون شده بودن منم شده بودم ولی نشون نمی دادم باید یکیمون سالم باشه تا همرو کنترل کنم
هانی : سوبین اروم هیس چیزی نیست
کوک : پیش ته بودم دیگه کم کم همه رفتن مام رفتیم خونه تو خونه بودیم هرکی مشغول یه کاری بود گوشیم زنگ خورد دوباره دکتر بود
دکتر : آقای جئون نمیخواین بیاین ببرینش؟
کوک : چرا امشب میام
دکتر : فقط این دختر ۱۹ سالشه
کوک : یعنی چی تو گفتی بچس
دکتر : آقای جئون خب بچس
کوک : لعنتی باشه باشه من شب میام میبرمش
دکتر: باشه
کوک : رفتم پیش بقیه ته جوری شده بود که آدم میترسید نزدیکش شه
کوک: ته
ته : چیه
کوک : اون دختره بود
ته : خب
کوک : خب راستش اونقدرام بچه نیست
ته : منظورت چه کوفتیه
کوک : ۱۹ سالشه
ته : خب بچس هنوز
کوک : من شب میارمش
ته : آها باش
- ۴.۰k
- ۰۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط