قدم زدن های زمستونی رو دوست داشتم
قدم زدنهای زمستونی رو دوست داشتم
لابهلای سرما،زیر برف و بارون...
چیزی نداشتیم اما دلمون خوش بود به بودن کنار هم دیگه،
به دیدارهای پونزده بیست دقیقهای سر راه،
به ارزوها و تصوراتمون...
چند سالی هست که دیگه خبری از اون تصورات و دیدارها نیست
نه دیگه قدم زدن زیر برف و بارون لذتی داره
نه نفسی برای این شهر مونده
آرزوها خیلی وقته وسط این همه دود، محو شدن
همه چیز خاکستری شده...
میدونی چرا خاکستری غمانگیزترین رنگ به حساب میاد؟
چون نه سفیده....نه سیاه
بلاتکلیف مونده
کسی نمیدونه سفیدی بوده که سیاهش کردن...یا سیاه بوده و اومدن شادش کنن
حال من این روزها،
خاکستریترین حالت ممکن شده
نه اونقدر شادم
نه اونقدر غمگین
درگیر روزمرگیهای زندگی
آسه میرم...آسه میام
و در نهایت
با قهوهای تلخ،
روزم رو برای شروع روز خاکستری دیگری به پایان میرسونم
#امیرسینا_ماندگاری
لابهلای سرما،زیر برف و بارون...
چیزی نداشتیم اما دلمون خوش بود به بودن کنار هم دیگه،
به دیدارهای پونزده بیست دقیقهای سر راه،
به ارزوها و تصوراتمون...
چند سالی هست که دیگه خبری از اون تصورات و دیدارها نیست
نه دیگه قدم زدن زیر برف و بارون لذتی داره
نه نفسی برای این شهر مونده
آرزوها خیلی وقته وسط این همه دود، محو شدن
همه چیز خاکستری شده...
میدونی چرا خاکستری غمانگیزترین رنگ به حساب میاد؟
چون نه سفیده....نه سیاه
بلاتکلیف مونده
کسی نمیدونه سفیدی بوده که سیاهش کردن...یا سیاه بوده و اومدن شادش کنن
حال من این روزها،
خاکستریترین حالت ممکن شده
نه اونقدر شادم
نه اونقدر غمگین
درگیر روزمرگیهای زندگی
آسه میرم...آسه میام
و در نهایت
با قهوهای تلخ،
روزم رو برای شروع روز خاکستری دیگری به پایان میرسونم
#امیرسینا_ماندگاری
۲۱.۱k
۰۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.