باز هم در شهر احساسم خدایی می کنی

باز هم در شهر احساسم خدایی می کنی
دلبری با زلف فردار طلایی می کنی

دست و پای قلب من گم می شود ، وا می دهم
از منِ دیوانه وقتی دلربایی می کنی

پلک بر هم می زنی در سینه غوغا می شود
با همان چشمک دل من را هوایی می کنی

خط به خط دفتر به دفتر شعر می بارد دلم
تا که از چشمان ماهت رونمایی می کنی

لابلای شعر هم از عشق می گویی سخن
هم قرار عشق بازی را نهایی می کنی

حال و روزم را که فهمیدی و با خندیدنت
خوب میدانی به قلبم کودتایی می کنی

محفلی محو صدای دلنشینت می شود
چون که در شبهای شعرم هم نوایی می کنی..

سلام‌صبح زیباتون بخیر و نیکی
دیدگاه ها (۰)

.🔴🔸️آقای رئیسی، تو وزارت جهاد و کشاورزی چه خبره ؟🔹️تو این او...

ﺍﺷﮏ ﺣﺴﺮﺕ ﺳﯽ ﺗﯿَﺖ ﮐﻮﺭوﻡ ﺩَ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻮﭼﻨﯽ؟ﺷﻮ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺍﺯ ﺧدا ﺩﻭﺭُﻡ ﺩ...

#والدين_باکلاس همواره آرام و ملایم با فرزندتان صحبت کنید، در...

#بانوی_باکلاس 🔺گاهی بدون مقدمه همسرتان را #ببوسیدبوسیدن موقع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط