عشق مافیا پارت*²*
م. ات:ببین دخترم بابات
*صدای در زدن میاد*
ویو ات
مامانم داشت حرفشو میزد که یهو با صدای در حرفش قطع شد
+من میرم در رو باز کنم
رفتم در رو باز کردم که با چیزی که دیدم خشکم زد. بابام... بابا.. بابام با صورت خون آلود و زخمی و لباس های پاره جلوی در با نفیس نفس ایستاده بود. یه آقایی هم همراهش بود که داشت سرد نگام میکرد، کت و شلوار مشکی پوشیده بود یجوری نگام میکرد انگار دشمنشم.. زود رفتم پیش بابام
(بابای ات رو با ب. ات نشون میدم)
+بابا! چیشده چه اتفاقی افتاده؟ (نگران)
ب. ات:...
+بابا حرف بزن. چیشده؟
+چرا صورتت خونی عه؟ (نگران)
ب. ات:چیزی نیس دخترم زود خوب میشه، فقط من ازت یه درخواستی دارم که اگه بهت بگم واقعا از دستم عصبانی میشی و هیچوقت منو نمیبخشی.
+چیه بابا؟ بگو دیگه، جون به لبم کردی!
ب. ات:دخترم من.. م.. من تورو فروختم(غمگین)
ویو ات
با چیزی که گفت مو به تنم سیخ شد. بابایی که توی این همه سال که منو بزرگ میکرد هیچوقت نمیزاشت تنهایی برم جایی، یا مردی بهم دست بزنه و هیچوقت دس رو من بلند نکرده بعد رفته چیکار کرده؟ منو فروخته؟! اون موقع واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم
گفتم
+ب.. بابا.. چرا اینکار رو کردی؟ (تعجب)
ب. ات:دخترم من معذرت میخوام. واقعا مجبور بودم، وگرنه یکی از اعضای خانوادم میمرد(گریه)
+چی؟! چرا؟ این مرد کیه بابا؟
ب. ات:دخترم.. این.. این کسیه که تورو بهش فروختم (گریه)
+.... بابا، میشه کامل برام توضیح بدی که چرا اینکار رو کردی و این مرد کیه؟
_فعلا وقت اینو نداریم که برات توضیح بده، پاشو لباساتو جمع کن و بیا
+چی داری میگی تو؟ من چرا باید با تو بیام؟ (فریاد)
_بهت هشدار میدم که صدا تو رو من بلند نکنی وگرنه.. (حرفش قطع شد)
&بلند کنه چی میشه مگه. تو کی هستی اصلا؟
_تو خفه شو
+خودت خفه شو
_آشغال اینطوری با من حرف نزن(عصبی)
+بیشعور
_..... (عصبی)
ویو ات
بعد اینکه بهش فش دادم زود مچ دستمو گرفت و من برد داخل ماشین و یهو به بابام گفت
_حالا حسابی که داشتیم تسویه شد. دیگه نبینمت
و سوال ماشین شد و در های ماشین رو قفل کرد و راه افتاد و منم فقط داشتم به شیشه های ماشین میزدم که در رو باز کنه و مامان و آبجی هم فقط داشتن گریه میکردن و بابام همینطوری روی زمین افتاده بود تا اینکه از خونه دور شدیم...
شرایط پارت بعد👇
5 لایک
4کامنت
منتظر پارت بعد باشید.... 🌹
*صدای در زدن میاد*
ویو ات
مامانم داشت حرفشو میزد که یهو با صدای در حرفش قطع شد
+من میرم در رو باز کنم
رفتم در رو باز کردم که با چیزی که دیدم خشکم زد. بابام... بابا.. بابام با صورت خون آلود و زخمی و لباس های پاره جلوی در با نفیس نفس ایستاده بود. یه آقایی هم همراهش بود که داشت سرد نگام میکرد، کت و شلوار مشکی پوشیده بود یجوری نگام میکرد انگار دشمنشم.. زود رفتم پیش بابام
(بابای ات رو با ب. ات نشون میدم)
+بابا! چیشده چه اتفاقی افتاده؟ (نگران)
ب. ات:...
+بابا حرف بزن. چیشده؟
+چرا صورتت خونی عه؟ (نگران)
ب. ات:چیزی نیس دخترم زود خوب میشه، فقط من ازت یه درخواستی دارم که اگه بهت بگم واقعا از دستم عصبانی میشی و هیچوقت منو نمیبخشی.
+چیه بابا؟ بگو دیگه، جون به لبم کردی!
ب. ات:دخترم من.. م.. من تورو فروختم(غمگین)
ویو ات
با چیزی که گفت مو به تنم سیخ شد. بابایی که توی این همه سال که منو بزرگ میکرد هیچوقت نمیزاشت تنهایی برم جایی، یا مردی بهم دست بزنه و هیچوقت دس رو من بلند نکرده بعد رفته چیکار کرده؟ منو فروخته؟! اون موقع واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم
گفتم
+ب.. بابا.. چرا اینکار رو کردی؟ (تعجب)
ب. ات:دخترم من معذرت میخوام. واقعا مجبور بودم، وگرنه یکی از اعضای خانوادم میمرد(گریه)
+چی؟! چرا؟ این مرد کیه بابا؟
ب. ات:دخترم.. این.. این کسیه که تورو بهش فروختم (گریه)
+.... بابا، میشه کامل برام توضیح بدی که چرا اینکار رو کردی و این مرد کیه؟
_فعلا وقت اینو نداریم که برات توضیح بده، پاشو لباساتو جمع کن و بیا
+چی داری میگی تو؟ من چرا باید با تو بیام؟ (فریاد)
_بهت هشدار میدم که صدا تو رو من بلند نکنی وگرنه.. (حرفش قطع شد)
&بلند کنه چی میشه مگه. تو کی هستی اصلا؟
_تو خفه شو
+خودت خفه شو
_آشغال اینطوری با من حرف نزن(عصبی)
+بیشعور
_..... (عصبی)
ویو ات
بعد اینکه بهش فش دادم زود مچ دستمو گرفت و من برد داخل ماشین و یهو به بابام گفت
_حالا حسابی که داشتیم تسویه شد. دیگه نبینمت
و سوال ماشین شد و در های ماشین رو قفل کرد و راه افتاد و منم فقط داشتم به شیشه های ماشین میزدم که در رو باز کنه و مامان و آبجی هم فقط داشتن گریه میکردن و بابام همینطوری روی زمین افتاده بود تا اینکه از خونه دور شدیم...
شرایط پارت بعد👇
5 لایک
4کامنت
منتظر پارت بعد باشید.... 🌹
- ۸.۵k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط