ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه ، تا دهنشو باز میکرد ا
ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه ، تا دهنشو باز میکرد اب میرفت تو دهنش ، و نمیتونست بگه . دست کردم تو آکواریوم درش اوردم .
شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو
اینقدر بالا پایین پرید خسته شد خوابید .
دیدم بهترین موقعه تا خوابه دوباره بندازمش تو آب . ولی الان چند ساعته بیدار نشده ، ینی فک کنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب ...!
این داستان رفتار ما با بعضی آدمای اطرافمونه . دوسشون داریم و دوستمون دارن ولی اونارو نمیفهمیم
فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتارو با اونا میکنیم .
شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو
اینقدر بالا پایین پرید خسته شد خوابید .
دیدم بهترین موقعه تا خوابه دوباره بندازمش تو آب . ولی الان چند ساعته بیدار نشده ، ینی فک کنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب ...!
این داستان رفتار ما با بعضی آدمای اطرافمونه . دوسشون داریم و دوستمون دارن ولی اونارو نمیفهمیم
فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتارو با اونا میکنیم .
۲.۸k
۱۶ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.