یک روز صبح زمستانی سال نودوهفت نیروی های پاسگاه سعیدآباد
یک روز صبح زمستانی سال نودوهفت نیرویهای پاسگاه سعیدآباد شهریار ایست بازرسی گذاشته بودند در حین کار متوجه یک خودروی سرقتی شدندکه سرنشین آنیکی از مجرمان فراری سابقهدار بود. راننده با دیدن پلیس به سمت مرکز شهر رفت و متواری شد.
از مرکز پیام ناجا اعلام کردند که آن خودرو حوالی میدان نماز است. اسد پشت بیسیم گفت: «من میدان نمازم اما امکانات راهبندان ندارم، یک ترافیک مصنوعی درست میکنم و مجرم را گیر میندازم؛ انشاءالله. همین کار را هم کرد.
راننده که اسد را اسلحه به دست دید ماشینش را بهطرف او میراند. اسد بین خودرو سواری و اتوبوس شهری پرس شد وهمان جا افتاد. روز اول که او را به بیمارستان آورده بودند حالش زیاد بد نبود فقط جای دوتا شکستگی پایش درد میکرد اما دکترها گفتند: مهم استخوان رانش است که از جای خود بیرون آمده است و به همین دلیل سعی کردند با وزنه پارا بهجای اولش برگردانند. کمکم دردی کشنده بر او غلبه کرد و چهره معصومش به سمت تیرگی و چروکیدگی فرو رفت.
روز بعدکه رفته بودم بالای سرش گفتند: چند تا مرفین زده ولی همچنان به خودش میپیچید و عرق سردی میریخت.
قرار شد روز پنجشنبه او را برای عمل به اتاق عمل ببرند و صبح پنجشنبه 1397/10/20برادرزادهام زنگ زد و با گریه گفت: اسد شهید شد.
سرش داد کشیدم: این چه حرفیه که میزنی و گوشی تلفن را کوبیدم سرجایش.
نفهمیدم چطور به بیمارستان رسیدم؛ اسد را به سردخانه بیمارستان منتقل کرده بودند. از اندوه و نالههایم یاد نمیکنم.
ناباورانه به سراغ کادر پزشکی رفتم و گفتند: استخوان ران پا کاملاً جداشده و فاصله گرفته است متأسفانه چربی مغز استخوان وارد خونش شده و از اون طریق به ریههایش رسیده و باعث شهادتش شده است
#شهید_اسدالله_خزایی
#امنیت_اتفاقی_نیست
#مظلومیت_ناجا_اندازه_ندارد
#ناجا
#نوپو
#ارتش
#سپاه
#شهید
#شهادت
#ایثار
#شهادت
#ناجا
#ارتش
#سپاه
#شهید
#ایثار
#کشور_ایران
#کمیته_انقلاب_اسلامی
#پاسدار
#ژاندارمری
#شهربانی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
از مرکز پیام ناجا اعلام کردند که آن خودرو حوالی میدان نماز است. اسد پشت بیسیم گفت: «من میدان نمازم اما امکانات راهبندان ندارم، یک ترافیک مصنوعی درست میکنم و مجرم را گیر میندازم؛ انشاءالله. همین کار را هم کرد.
راننده که اسد را اسلحه به دست دید ماشینش را بهطرف او میراند. اسد بین خودرو سواری و اتوبوس شهری پرس شد وهمان جا افتاد. روز اول که او را به بیمارستان آورده بودند حالش زیاد بد نبود فقط جای دوتا شکستگی پایش درد میکرد اما دکترها گفتند: مهم استخوان رانش است که از جای خود بیرون آمده است و به همین دلیل سعی کردند با وزنه پارا بهجای اولش برگردانند. کمکم دردی کشنده بر او غلبه کرد و چهره معصومش به سمت تیرگی و چروکیدگی فرو رفت.
روز بعدکه رفته بودم بالای سرش گفتند: چند تا مرفین زده ولی همچنان به خودش میپیچید و عرق سردی میریخت.
قرار شد روز پنجشنبه او را برای عمل به اتاق عمل ببرند و صبح پنجشنبه 1397/10/20برادرزادهام زنگ زد و با گریه گفت: اسد شهید شد.
سرش داد کشیدم: این چه حرفیه که میزنی و گوشی تلفن را کوبیدم سرجایش.
نفهمیدم چطور به بیمارستان رسیدم؛ اسد را به سردخانه بیمارستان منتقل کرده بودند. از اندوه و نالههایم یاد نمیکنم.
ناباورانه به سراغ کادر پزشکی رفتم و گفتند: استخوان ران پا کاملاً جداشده و فاصله گرفته است متأسفانه چربی مغز استخوان وارد خونش شده و از اون طریق به ریههایش رسیده و باعث شهادتش شده است
#شهید_اسدالله_خزایی
#امنیت_اتفاقی_نیست
#مظلومیت_ناجا_اندازه_ندارد
#ناجا
#نوپو
#ارتش
#سپاه
#شهید
#شهادت
#ایثار
#شهادت
#ناجا
#ارتش
#سپاه
#شهید
#ایثار
#کشور_ایران
#کمیته_انقلاب_اسلامی
#پاسدار
#ژاندارمری
#شهربانی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
۵۴.۶k
۰۵ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.