مداد رنگی های مرا بیاورید

مداد رنگی های مرا بیاورید
امشب دلم
به وسعت تمام روزهای زندگی
هوای نقاشیهای کودکانه را کرده است
می خواهم دوباره
جنگلی بکشم
کوه، درخت ویک برکه
وخانه ای
که پنجره های آن پشت به کوهها باشد

دست خودم اگر بود
دیگر هرگز
تصویر هیچ کوهی را نمی کشیدم
مادرم همیشه می گفت
«کوه»
ابهت تمام نقاشی های دنیاست

ولی من دیشب
تمام استخوان های شکسته ام درد می کرد
ومادرم نمی دانست
چه دردی دارد
وقتی که
به کوهی تکیه کرده ای
و نیمه شب بر سرت فروریخته باشد!!
دیدگاه ها (۶)

یک سینه حرف هستولی نقطه‌چین بس است ...

اگر دنبالش بدویاو هم قدم هایش راتندتر خواهد کردبگذار برودآرا...

زمانی که فروید(بزرگترین روانشناس دنیا) آنا دختر 16 ساله خود ...

ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ !ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ !ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺭﺍ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

boundary of the flamespart 2کلاهی که به شنل بلندش وصل بود ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط