دلتنگم
دلتنگم..،
جوری که انگار
هیچکس جز من در دنیا نیست..
شبهایم از چشم ماه پنهان مانده،
و روزهایم از آسمان!
آرزوهایم ،
اندازه ی عمرم نیست...
.
انگار روزگارم
گره کور خورده ،
و پشتِ هم
سنگ بالا میاورد!
سنگهایی که پیشِ پایم می افتند
و باعثِ سقوطِ رویاهایم میشوند!
از سیاه چالِ زمستان در آمده ام،
تا چشم کار میکند، آسمان است!
ولی با فکرِ پرواز
بهار ، قفسم میشود..!
دلگیرم ،
از آینه ی کوچکِ رویِ میز
که هر بار به آن نگاه میکنم
زنی سرزنش را ،
چون سیلیِ دردناکی به صورتم میکوبد،
فریاد میزند،
و با خشم میپرسد:
از خودت چه میخواهی؟!!!
و منِ دلتنگ ،
بی رمق ،
زمزمه میکنم:
آزادی...!!!
آزادی...
آزادی..
جوری که انگار
هیچکس جز من در دنیا نیست..
شبهایم از چشم ماه پنهان مانده،
و روزهایم از آسمان!
آرزوهایم ،
اندازه ی عمرم نیست...
.
انگار روزگارم
گره کور خورده ،
و پشتِ هم
سنگ بالا میاورد!
سنگهایی که پیشِ پایم می افتند
و باعثِ سقوطِ رویاهایم میشوند!
از سیاه چالِ زمستان در آمده ام،
تا چشم کار میکند، آسمان است!
ولی با فکرِ پرواز
بهار ، قفسم میشود..!
دلگیرم ،
از آینه ی کوچکِ رویِ میز
که هر بار به آن نگاه میکنم
زنی سرزنش را ،
چون سیلیِ دردناکی به صورتم میکوبد،
فریاد میزند،
و با خشم میپرسد:
از خودت چه میخواهی؟!!!
و منِ دلتنگ ،
بی رمق ،
زمزمه میکنم:
آزادی...!!!
آزادی...
آزادی..
- ۲۴۵
- ۲۴ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط