(پارت دواز دهم)
(پارت دواز دهم)
ات: چی.... چیزی..... نشده
پکی: مطمئنی
ات:اره تو دلش(خیلی عجیبه یعنی ممکنه برگرده موضوعش بع صدای همون زنه واای اینجا چه خبرع کاش موضوع رو می تونستم به یکی بگم)
ویو راوی: ات سردرگم بود که شوگا برگشت از جلو و گفت ات حالت خوبه
ات: چرا همه این سوالو میپرسن من خوبم
شوگا: اکی
ویو راوی: ات سرش درد می کرد و همش اون تایم هارو می دید
ات:(تو دلش سرم داره منفجر میشه از درد)
(پرش زمانی به یک ساعت بعد)
معلم: همه فهمیدن
بچه ها: بععععللللهههه
معلم: می تونید برید
ویو راوی: اکثر بچه ها رفتن و تقریبا کلاس خالی شد ات داشت وسایلشو جمع می کرد و جونگ کوک و پکی و شوگا منتظر بودن
شوگا: شما برید من و ات میایم
پکی:(تو دلش: اخجون قراره باجونگ کوک تنهایی برم یسسسسسسسس) تو واقعیت: باشه
جونگ کوک: پکی بیا بریم
پکی:(تو دلش: واااااایییییییییی صدام کردددد)
واقعیت: بریم
ویو راوی: شوگا به ات کمک کرد و وسایلاشونو جمع کردن ات اومد بلند شه که سرش گیج رفت وداشت میفتاد زمین شوگا گرفتش
شوگا: ات توــــــــ
نویسنده: تانی
پارت بعدی رو فردا میزارم♥♥
لطفا حمایت کنید🍡🍡🍡🍡
ات: چی.... چیزی..... نشده
پکی: مطمئنی
ات:اره تو دلش(خیلی عجیبه یعنی ممکنه برگرده موضوعش بع صدای همون زنه واای اینجا چه خبرع کاش موضوع رو می تونستم به یکی بگم)
ویو راوی: ات سردرگم بود که شوگا برگشت از جلو و گفت ات حالت خوبه
ات: چرا همه این سوالو میپرسن من خوبم
شوگا: اکی
ویو راوی: ات سرش درد می کرد و همش اون تایم هارو می دید
ات:(تو دلش سرم داره منفجر میشه از درد)
(پرش زمانی به یک ساعت بعد)
معلم: همه فهمیدن
بچه ها: بععععللللهههه
معلم: می تونید برید
ویو راوی: اکثر بچه ها رفتن و تقریبا کلاس خالی شد ات داشت وسایلشو جمع می کرد و جونگ کوک و پکی و شوگا منتظر بودن
شوگا: شما برید من و ات میایم
پکی:(تو دلش: اخجون قراره باجونگ کوک تنهایی برم یسسسسسسسس) تو واقعیت: باشه
جونگ کوک: پکی بیا بریم
پکی:(تو دلش: واااااایییییییییی صدام کردددد)
واقعیت: بریم
ویو راوی: شوگا به ات کمک کرد و وسایلاشونو جمع کردن ات اومد بلند شه که سرش گیج رفت وداشت میفتاد زمین شوگا گرفتش
شوگا: ات توــــــــ
نویسنده: تانی
پارت بعدی رو فردا میزارم♥♥
لطفا حمایت کنید🍡🍡🍡🍡
۱۸.۰k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.