آرامم
آرامم
شبیه روستایی مخروب
بعد از زلزله
شبیه گورستان قدیمی شهر
در یک روز بارانی
آرامم
شبیه پیراهنی که از ترس باد
خودش را از سیم های برق آویخته
شبیه "یاکریمی" تنها
که تخم هایش را بارها شکسته اند
آرامم
و من عجیب آرامم
شبیه مردی پیر
که معشوقه اش را سالها پیش از دست داده
و آلزایمر حالا
جای تمام خاطراتش را گرفته...
شبیه روستایی مخروب
بعد از زلزله
شبیه گورستان قدیمی شهر
در یک روز بارانی
آرامم
شبیه پیراهنی که از ترس باد
خودش را از سیم های برق آویخته
شبیه "یاکریمی" تنها
که تخم هایش را بارها شکسته اند
آرامم
و من عجیب آرامم
شبیه مردی پیر
که معشوقه اش را سالها پیش از دست داده
و آلزایمر حالا
جای تمام خاطراتش را گرفته...
- ۶۲۳
- ۲۳ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط