my black star
my black star
ستاره مشکی من
p 5
رفتم و در اتاقو بستم، کوک پشت سرم اومد تو اتاق و درو قفل کرد
کوک:بیا یذره خوش بگذرونیم بیب
اومد و رو ا.ت افتاد ، لباسش رو کند میخواست لباس ا.ت رو در بیاره که ا.ت مقاومت کرد ولی زورش به کوک نمیرسید
برای همین مجبور شد تحمل کنه
و کوک خیلی ا.ت رو اذیت کرد(دیگه بغیش با ذهن تمیز خودتون میدونم قدرت ذهنی خوبی دارین)🤡(داداش فش نده ویسگون میزنه بلاک میکنه ماروووو)
ویو ا.ت>
صبح شد دیدم تو بغل کوک که ل*خت بود خوابیده بودم یه نگا به خودم انداختم هیچی تنم نبود
داشتم از شدا عصبانیت خرد میشدم میخواستم آدم هام رو براش بفرستم ولی نمیخواستم هویتم رو بفهمه
پایان ویو ا.ت
کوک بیدار شد و از پشت ا.ت رو بغل کرد
ا.ت گفت چیکار میکنی ه*رزه
کوک ا.ت رو کشید تو بغلش
ا.ت وقتی صورت کوک رو ازون زاویه و چنتا تار مو که رو صورتش افتاده بود دید قند تو دلش آب شد ، پیش خودش گفت:وایییی نکنه دارم عاشق دشمنم میشم؟
کوک اومد و بوسه عمیقی به ل*ب هاش زد و م*ک میزد ا.ت خیلی دردش اومده بود و داشت زجر میکشید
برش زمانی عصر
ویو ا.ت>
شب به یه مهمونی بزرگ مافیایی توی کاخ دعوتم وای هوسوک هم اونجاست وایسا اگه کوک هم اونجا باشه چی؟!!! وای چیکار کنم اونجا همه ازمن اطاعت میکنن و قطعا تو چشمم
پایان ویو ا.ت>
ویو کوک >
امشب به یه مهمونی بزرگ دعوتم شنیدم گرگ میش هم اونجاست این بهترین راهه برای خلاص شدن از دستش ، ولی اون خیلی زن قوییه با اینکه ندیدمش شنیدم اگه کسی در حقش بدی کنه اونو تیکه تیکه میکنه میفرسته برای خانوادش نباید دست کمش بگیرم
پایان ویو کوک
برش زمانی شب (زمان مهمونی)
در بزرگ قصر باز شد و گرگ میش وارد شد به رئیس بزرگ ترین شرکت اسلحه سازی سلام کرد (دوست پسر سابقش)
کوک چیزی که میدید رو نمی تونست باور کنه ! اون ا.ت بود گفت:باشه دارم برات خانم ا.ت امشب رو تخت میبینمت!
هوسوک دست ا.ت رو بوسید و گفت
هوسوک : بونژور سنیوریتا پارک
خیلی وقته که ندیدمت و هنوزم دوستت دارم و خواهم داشت آیا به من افتخار میدی؟(برای رقص تانگو)
ا.ت:پونژور سنیور جانگ
ولی من هنوز هم جوابم منفیه ما خیلی وقته که اون قضیه رو فراموش کردیم بهتره دیگه راجبش صحبت نکنیم
(و درخواست تانگو رو رد کرد)
جلو تر اومد و همه بهش تعظیم کردن کوک اومد جلو کمر ا.ت رو گرفت و بو*سیدش جوری که همه رو متعجب کرد
هوسوک داشت از عصبانیت قرمز میشد
و اومد جلو و دست ا.ت........
هار هار خماری🤡🚶♀️
بچه ها شرطا رو نرسوندین به لطف یه بزرگوار دلم نیومد و گذاشتم
شرطا:
کامنت ۷
لایک ۵
(اسلاید ۲ کاخ_ اسلاید ۳ لباس ا.ت _ اسلاید ۴ لباس کوک(حالا شما بجای میکروفون لیوان زهرماری درنظر بگیرین🤡🚶♀️) )
ستاره مشکی من
p 5
رفتم و در اتاقو بستم، کوک پشت سرم اومد تو اتاق و درو قفل کرد
کوک:بیا یذره خوش بگذرونیم بیب
اومد و رو ا.ت افتاد ، لباسش رو کند میخواست لباس ا.ت رو در بیاره که ا.ت مقاومت کرد ولی زورش به کوک نمیرسید
برای همین مجبور شد تحمل کنه
و کوک خیلی ا.ت رو اذیت کرد(دیگه بغیش با ذهن تمیز خودتون میدونم قدرت ذهنی خوبی دارین)🤡(داداش فش نده ویسگون میزنه بلاک میکنه ماروووو)
ویو ا.ت>
صبح شد دیدم تو بغل کوک که ل*خت بود خوابیده بودم یه نگا به خودم انداختم هیچی تنم نبود
داشتم از شدا عصبانیت خرد میشدم میخواستم آدم هام رو براش بفرستم ولی نمیخواستم هویتم رو بفهمه
پایان ویو ا.ت
کوک بیدار شد و از پشت ا.ت رو بغل کرد
ا.ت گفت چیکار میکنی ه*رزه
کوک ا.ت رو کشید تو بغلش
ا.ت وقتی صورت کوک رو ازون زاویه و چنتا تار مو که رو صورتش افتاده بود دید قند تو دلش آب شد ، پیش خودش گفت:وایییی نکنه دارم عاشق دشمنم میشم؟
کوک اومد و بوسه عمیقی به ل*ب هاش زد و م*ک میزد ا.ت خیلی دردش اومده بود و داشت زجر میکشید
برش زمانی عصر
ویو ا.ت>
شب به یه مهمونی بزرگ مافیایی توی کاخ دعوتم وای هوسوک هم اونجاست وایسا اگه کوک هم اونجا باشه چی؟!!! وای چیکار کنم اونجا همه ازمن اطاعت میکنن و قطعا تو چشمم
پایان ویو ا.ت>
ویو کوک >
امشب به یه مهمونی بزرگ دعوتم شنیدم گرگ میش هم اونجاست این بهترین راهه برای خلاص شدن از دستش ، ولی اون خیلی زن قوییه با اینکه ندیدمش شنیدم اگه کسی در حقش بدی کنه اونو تیکه تیکه میکنه میفرسته برای خانوادش نباید دست کمش بگیرم
پایان ویو کوک
برش زمانی شب (زمان مهمونی)
در بزرگ قصر باز شد و گرگ میش وارد شد به رئیس بزرگ ترین شرکت اسلحه سازی سلام کرد (دوست پسر سابقش)
کوک چیزی که میدید رو نمی تونست باور کنه ! اون ا.ت بود گفت:باشه دارم برات خانم ا.ت امشب رو تخت میبینمت!
هوسوک دست ا.ت رو بوسید و گفت
هوسوک : بونژور سنیوریتا پارک
خیلی وقته که ندیدمت و هنوزم دوستت دارم و خواهم داشت آیا به من افتخار میدی؟(برای رقص تانگو)
ا.ت:پونژور سنیور جانگ
ولی من هنوز هم جوابم منفیه ما خیلی وقته که اون قضیه رو فراموش کردیم بهتره دیگه راجبش صحبت نکنیم
(و درخواست تانگو رو رد کرد)
جلو تر اومد و همه بهش تعظیم کردن کوک اومد جلو کمر ا.ت رو گرفت و بو*سیدش جوری که همه رو متعجب کرد
هوسوک داشت از عصبانیت قرمز میشد
و اومد جلو و دست ا.ت........
هار هار خماری🤡🚶♀️
بچه ها شرطا رو نرسوندین به لطف یه بزرگوار دلم نیومد و گذاشتم
شرطا:
کامنت ۷
لایک ۵
(اسلاید ۲ کاخ_ اسلاید ۳ لباس ا.ت _ اسلاید ۴ لباس کوک(حالا شما بجای میکروفون لیوان زهرماری درنظر بگیرین🤡🚶♀️) )
۶.۵k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.