my black star
my black star
ستاره مشکی من
p 4
ویو ا.ت>
صبح شده بود بیدار شدم
و دوش گرفتم و لباس پوشیدم تا شب قراره برم بار هارو ببینم (اسلاید ۲)
دیدم کوک هم کنارم خوابیده اصلا ازین قضیه خوشحال نبودم که باید با کوک یجا بخوابم
که یهو دیدم کوک هم بیدار شد
انگار خیلی عصبانیه و دیشب بزور خوابیده چشماش قرمزه
پایان ویو ا.ت
جونگ کوک:صبح بخیر
ا.ت:سلام
کوک:ا.ت برو کاراتو بکن که باهات کار دارم!
ا.ت :چه کاری؟
کوک:میخوای الان بگم؟
ا.ت:اره
کوک اومد و ا.ت رو به دیوار چسبوند ا.ت یه کوچولو ترسیده بود ولی نشون نداد و قیافه پوکر و زیبا همیشه گیش رو به کوک کرد
کوک:ا.ت بهم بگو برای چی زیر بالشت تفنگ بود
ا.ت:(خیلی تعجب کرد)ت...فن..گ خو..ب چیز..ه
کوک:بگووو!
ا.ت سعی کرد یه دروغی سر هم کنه
ا.ت:هیچی فقط من وقتی تو این خونه میمونم احساس ناامنی میکنم برای همین محز احتیاط با خودم تفنگ دارم
کوک:باشه، خوب برو حاضر شو باید بریم بیرون
ا.ت:چی؟؟
کوک:من کار ندارم توهم که که نمیکنی پس بریم
ا.ت تو دلش گفت:نهه امروز باید برم بار هارو نگا کنممممم
کوک:چیزی شده؟
ا.ت: چیزه ، نه
کوک : باشه
اومد لب*اش رو رو لب*ای ات گذاشت و مکی*د جوری که نفس کشیدن سخت بود
ا.ت داشت روانی می شد که چطور جرئت کرده همچین کاری با گرگ میش بکنه
اومد با آموزش های مافیایی که دیده بود تو شکمش محکم با پا زد که کوک افتاد
ا.ت:تو چطور جرئت کردی؟!
کوک:ا.ت تو کی هستی؟
ا.ت:ترجیح میدم ندونی برات بهتره
کوک اومد و یه سیلی محکم به بهش زد
ا.ت خیلی دردش گرفته بود ولی نشون نداد و آرامش خودشو حفظ کرد برای اینکه یه دختر معلومی شناخته بشه الکی خوشو به زمین انداخت که مثلا دختر ضعیفه
کوک چون خیلی ا.ت رو دوست داشت یذره دلش برای ا.ت سوخت ولی بازم سرش داد زد
کوک:خفه شو دختره هر*زه
ا.ت میخواست بگه که کیه ولی جلو خوشو گرفت
رفت تو اتاق و درو بست
بعدش..........
شرطا:
۱۰ تا لایک
۶ تا کامنت
ستاره مشکی من
p 4
ویو ا.ت>
صبح شده بود بیدار شدم
و دوش گرفتم و لباس پوشیدم تا شب قراره برم بار هارو ببینم (اسلاید ۲)
دیدم کوک هم کنارم خوابیده اصلا ازین قضیه خوشحال نبودم که باید با کوک یجا بخوابم
که یهو دیدم کوک هم بیدار شد
انگار خیلی عصبانیه و دیشب بزور خوابیده چشماش قرمزه
پایان ویو ا.ت
جونگ کوک:صبح بخیر
ا.ت:سلام
کوک:ا.ت برو کاراتو بکن که باهات کار دارم!
ا.ت :چه کاری؟
کوک:میخوای الان بگم؟
ا.ت:اره
کوک اومد و ا.ت رو به دیوار چسبوند ا.ت یه کوچولو ترسیده بود ولی نشون نداد و قیافه پوکر و زیبا همیشه گیش رو به کوک کرد
کوک:ا.ت بهم بگو برای چی زیر بالشت تفنگ بود
ا.ت:(خیلی تعجب کرد)ت...فن..گ خو..ب چیز..ه
کوک:بگووو!
ا.ت سعی کرد یه دروغی سر هم کنه
ا.ت:هیچی فقط من وقتی تو این خونه میمونم احساس ناامنی میکنم برای همین محز احتیاط با خودم تفنگ دارم
کوک:باشه، خوب برو حاضر شو باید بریم بیرون
ا.ت:چی؟؟
کوک:من کار ندارم توهم که که نمیکنی پس بریم
ا.ت تو دلش گفت:نهه امروز باید برم بار هارو نگا کنممممم
کوک:چیزی شده؟
ا.ت: چیزه ، نه
کوک : باشه
اومد لب*اش رو رو لب*ای ات گذاشت و مکی*د جوری که نفس کشیدن سخت بود
ا.ت داشت روانی می شد که چطور جرئت کرده همچین کاری با گرگ میش بکنه
اومد با آموزش های مافیایی که دیده بود تو شکمش محکم با پا زد که کوک افتاد
ا.ت:تو چطور جرئت کردی؟!
کوک:ا.ت تو کی هستی؟
ا.ت:ترجیح میدم ندونی برات بهتره
کوک اومد و یه سیلی محکم به بهش زد
ا.ت خیلی دردش گرفته بود ولی نشون نداد و آرامش خودشو حفظ کرد برای اینکه یه دختر معلومی شناخته بشه الکی خوشو به زمین انداخت که مثلا دختر ضعیفه
کوک چون خیلی ا.ت رو دوست داشت یذره دلش برای ا.ت سوخت ولی بازم سرش داد زد
کوک:خفه شو دختره هر*زه
ا.ت میخواست بگه که کیه ولی جلو خوشو گرفت
رفت تو اتاق و درو بست
بعدش..........
شرطا:
۱۰ تا لایک
۶ تا کامنت
۷.۴k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.