دروغ چرا؟
دروغ چرا؟
وقت هایی که حوصلم سر می رفت ، از سر بیکاری بهش زنگ میزدم و پیام میدادم.
با هم حرف می زدیم ، دروغایی که به هم می گفتیم باعث میشد سرگرم شم.
دروغ چرا؟
خیلی وقتا هم حوصلم سر میرفت و یا یه کاری برام پیش میومد یا کس دیگه ای پیام میداد ، حرفامونو قطع می کردم با یه «خدافظ» میرفتم از صفه چت بیرون .
با تمام این وجود هر وقت بهش پیام میدادم یا زنگ میزدم سریع جواب میداد حتی وقتایی که کار داشت یا با دوستاش بود.
دوسم نداشت اما ازم خوشش میومد ، خب اولین نفر که نبود ، عادت شده بود برام همیشه و همه جا تو مرکز توجه بودم.
دروغ چرا؟
من هیچ وقت به هیچ کس حسی نداشتم. تو زندگیم همه چی شوخی بود و مسئله با اهمیت زندگیم شاد بودن خودم بود.
اگر دل کسی رو میشکوندم یا از خودم میروندمش با یه مشکل خودشه تمومش می کردم.
اونم مثل بقیه اما
دروغ چرا؟
با همه یه فرق داشت ، هیچ وقت به روم نیاورد چه ادم بدیم ، هیچ وقت نه ازم تعریف کرد و نه اخلاقای بدمو گفت ، شاید تو دلش به این فکر بود بهم نشون بده آدمایی هستن تو دنیا که ارزش توجه و دوست داشتنو داشته باشن ، شاید می خواست تغیر کنم ، چقدر ازش می خندیدم وقتایی که در جواب «توم یه آدم معمولی ای درست مثل بقیه» که بهش می گفتم می گفت یه روز همین آدم معمولیو آرزو می کنی.
دروغ چرا؟
اون وقتا ایمان داشتم که یه آدم احمقه پس برا همین رابطمو باهاش قطع کردم ، بعد از اون شروع کردم به دنیا گردی ، تجربه های جدید با آدمای جدید تو جاهای جدید ،
شیرین بودن اما هیچ وقت همیشگی نبود
و دروغ چرا؟
تقصیر خودم بود. همه ی اینا اینکه همیشه تو فکر تجربه جدید بودم ، اون قدر تو فکر خودم و خوشی اون موقعم بودم که هیچ وقت به آیندم فکر نکردم.
به این که یه روز خسته میشم از چیزای جدید ، یه روز دیگه همه چیزا رو تجربه کردم و باید بهترینشو انتخاب کنم.
و راستش
دروغ چرا؟
الان خیلی وقته دیگه اون قدر کار دارم که حتی شبا هم نمی تونم بخوابم ، گاهی وقتا با خودم فکر می کنم ینی راهی هست که بدن درد از همه دنیا خلاص شم؟
گاهی وقتا دلم می خواد برم تو کما و چندین سال بخوابم،
و دروغ چرا؟
خیلی وقتا دوست دارم به یکی پیام بدم و اونم سریع جواب بده
اما این دفه نه برا رفع بیکاری ، برای رفع دلتنگی ، برای رفع خستگی ، برای حس زندگی...
#زیبا #قشنگ #جذاب
وقت هایی که حوصلم سر می رفت ، از سر بیکاری بهش زنگ میزدم و پیام میدادم.
با هم حرف می زدیم ، دروغایی که به هم می گفتیم باعث میشد سرگرم شم.
دروغ چرا؟
خیلی وقتا هم حوصلم سر میرفت و یا یه کاری برام پیش میومد یا کس دیگه ای پیام میداد ، حرفامونو قطع می کردم با یه «خدافظ» میرفتم از صفه چت بیرون .
با تمام این وجود هر وقت بهش پیام میدادم یا زنگ میزدم سریع جواب میداد حتی وقتایی که کار داشت یا با دوستاش بود.
دوسم نداشت اما ازم خوشش میومد ، خب اولین نفر که نبود ، عادت شده بود برام همیشه و همه جا تو مرکز توجه بودم.
دروغ چرا؟
من هیچ وقت به هیچ کس حسی نداشتم. تو زندگیم همه چی شوخی بود و مسئله با اهمیت زندگیم شاد بودن خودم بود.
اگر دل کسی رو میشکوندم یا از خودم میروندمش با یه مشکل خودشه تمومش می کردم.
اونم مثل بقیه اما
دروغ چرا؟
با همه یه فرق داشت ، هیچ وقت به روم نیاورد چه ادم بدیم ، هیچ وقت نه ازم تعریف کرد و نه اخلاقای بدمو گفت ، شاید تو دلش به این فکر بود بهم نشون بده آدمایی هستن تو دنیا که ارزش توجه و دوست داشتنو داشته باشن ، شاید می خواست تغیر کنم ، چقدر ازش می خندیدم وقتایی که در جواب «توم یه آدم معمولی ای درست مثل بقیه» که بهش می گفتم می گفت یه روز همین آدم معمولیو آرزو می کنی.
دروغ چرا؟
اون وقتا ایمان داشتم که یه آدم احمقه پس برا همین رابطمو باهاش قطع کردم ، بعد از اون شروع کردم به دنیا گردی ، تجربه های جدید با آدمای جدید تو جاهای جدید ،
شیرین بودن اما هیچ وقت همیشگی نبود
و دروغ چرا؟
تقصیر خودم بود. همه ی اینا اینکه همیشه تو فکر تجربه جدید بودم ، اون قدر تو فکر خودم و خوشی اون موقعم بودم که هیچ وقت به آیندم فکر نکردم.
به این که یه روز خسته میشم از چیزای جدید ، یه روز دیگه همه چیزا رو تجربه کردم و باید بهترینشو انتخاب کنم.
و راستش
دروغ چرا؟
الان خیلی وقته دیگه اون قدر کار دارم که حتی شبا هم نمی تونم بخوابم ، گاهی وقتا با خودم فکر می کنم ینی راهی هست که بدن درد از همه دنیا خلاص شم؟
گاهی وقتا دلم می خواد برم تو کما و چندین سال بخوابم،
و دروغ چرا؟
خیلی وقتا دوست دارم به یکی پیام بدم و اونم سریع جواب بده
اما این دفه نه برا رفع بیکاری ، برای رفع دلتنگی ، برای رفع خستگی ، برای حس زندگی...
#زیبا #قشنگ #جذاب
۹.۳k
۲۶ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.