عاشقانه

#عاشقانه
آمدی چون باغبان در قلب من گل کاشتی
تازه فهمیدم که با من کار دیگر داشتی

رفتی و احساس کردم برده ای از من قرار
آمدی چیزی بکاری، جای آن برداشتی

جای آن بردی دلم را، بی خیال اما بگو
لااقل تنها چرا رفتی مرا بگذاشتی؟

شک ندارم با نگاهت خواستی فتحم کنی
چون درونم پرچمی از عشق خود افراشتی

اینهمه گفتم ولی ماندم چرا پیدات نیست؟
قهر بی قهر و نگو که آشتی بی آشتی!

درد از این بدتر که برگردی ببینی عاقبت
رفته ای از خاطرش اما نمی پنداشتی !

#وحید_سرآبادانی_امید
دیدگاه ها (۲)

#عاشقانهاین کوچه همان کوچه و مهتاب، همان استاین قصه ولی، صحب...

#عاشقانهنشسته بودیم تو آلاچیق و بغلش کرده بودم که از تو کیفش...

#عاشقانهتو عشق منی جان به فدای هرنگاهت من مست وخراباتی آن چش...

#عاشقانهدل من پیش تو معنای بغل را فهمید!قدر این فاصله ی حداق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط