نامه ای با خطوط کج و معوج و خیس
دارم برایت نامه مینویسم...
روی کاغذهایی که یک زمانی قرار بود بشود یک عاشقانه کاملا آرام...
به دستخط کج و معوجم ایراد نگیر...
آدمی که بین تب و سرفه گیر کرده هربار میخواهد بنویسد :
"دوستت دارم"
به جایش سرفه میکند...
و هربار خواسته بنویسد
"دلم تنگ است"
اشکی روی کاغذ چکیده است...
از قید این دو جمله مختصر اما مفصل که بگذریم(که تمام حرف همین است و جز این نیست)
غرض از مزاحمت این است که بگویم این روزهای درگیر کرونا و امتحان و دعوا با پدر سر هیچ و پوچ همیشگی و گریه کردن های یواشکی خیلی احساس بی کسی میکنم...
یک تنه شده ام مرد دوتا خانواده...
صبحها کار میکنم و عصرها خرید خانه...
تازه میرسم خانه پرستار مادر و خواهر و برادرزاده ام...
شبها قاضی دعواهای برادر و خانمش...
این وسط فرصتی هم باشد نگاهی به این درسهای لعنتی می اندازم...
راستی گفته بودی که آدم دردش را فریاد نمیزند که...
اصلا من را چه به دکترا؟
برده زندگی مردم را چه به زندگی برای خودش؟
دلم را خوش نمیکنم به بهشت...
بهشت پاداش انتخاب درست آدمهاست...
منی که انتخابی جز این ندارم انتظار بهشتی هم ندارم...
بله آقای یارجان!
زندگی در نبود شما هیچ فرقی نکرده...
همه چیز همانقدر مزخرف بوده که قبل از آمدنتان...
فقط وقتی بودید تحمل همه چیز آسانتر بود...
بین تمام دردها یک دلخوشی بود که نمیگذاشت کم بیاورم و خم بشوم...
وقتی بودید آرام جان بودید...
این حرفهای صد من یک غاز را که در دکان هیچ عطاری خریدار ندارد رها میکنم...
از نو مینویسم...
نامه ای با خطوط کج و معوج و خیس...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
روی کاغذهایی که یک زمانی قرار بود بشود یک عاشقانه کاملا آرام...
به دستخط کج و معوجم ایراد نگیر...
آدمی که بین تب و سرفه گیر کرده هربار میخواهد بنویسد :
"دوستت دارم"
به جایش سرفه میکند...
و هربار خواسته بنویسد
"دلم تنگ است"
اشکی روی کاغذ چکیده است...
از قید این دو جمله مختصر اما مفصل که بگذریم(که تمام حرف همین است و جز این نیست)
غرض از مزاحمت این است که بگویم این روزهای درگیر کرونا و امتحان و دعوا با پدر سر هیچ و پوچ همیشگی و گریه کردن های یواشکی خیلی احساس بی کسی میکنم...
یک تنه شده ام مرد دوتا خانواده...
صبحها کار میکنم و عصرها خرید خانه...
تازه میرسم خانه پرستار مادر و خواهر و برادرزاده ام...
شبها قاضی دعواهای برادر و خانمش...
این وسط فرصتی هم باشد نگاهی به این درسهای لعنتی می اندازم...
راستی گفته بودی که آدم دردش را فریاد نمیزند که...
اصلا من را چه به دکترا؟
برده زندگی مردم را چه به زندگی برای خودش؟
دلم را خوش نمیکنم به بهشت...
بهشت پاداش انتخاب درست آدمهاست...
منی که انتخابی جز این ندارم انتظار بهشتی هم ندارم...
بله آقای یارجان!
زندگی در نبود شما هیچ فرقی نکرده...
همه چیز همانقدر مزخرف بوده که قبل از آمدنتان...
فقط وقتی بودید تحمل همه چیز آسانتر بود...
بین تمام دردها یک دلخوشی بود که نمیگذاشت کم بیاورم و خم بشوم...
وقتی بودید آرام جان بودید...
این حرفهای صد من یک غاز را که در دکان هیچ عطاری خریدار ندارد رها میکنم...
از نو مینویسم...
نامه ای با خطوط کج و معوج و خیس...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
۴۷.۰k
۲۳ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.