فصل دوم
قمار عشق
پارت ۱
ویو گلوریا
سوفی رو از بغل فیلیکس کشیدم و گریه کردم باورم نمیشه مردی که عاشقانه دوسش داشتم و شاید دوسم داشت بهم خیانت کنه فیلیک من رو به خونش برد ناراحت بودم خیلی ولی تازه فیلیکس رو دیدم اشکام همینجور میریخت سوفی بغل بود فکرم پیش سوریون بود دلم داشت دیونه میکرد
به خونه ... نه عمارت فیلیکس رسیدیم در و برام بزا کرد اون کی آنقدر پول دار شده که اینجوری عمارت بخره بدون هیچ حرفی پیاده شدم سوفی بغلم خواب بود رفتیم تو فیلیکس بهم اتاقم رو نشون داد
فیلیکس :اگه چیزی نیاز داشتی من هستم(لبخند اروم )
گلوریا :باشه ممنون (لبخند تلخ)
سوفی رو گذاشتم رو تخت همین که سرم رو برگردوندم
.. فیلیکس بعلم کرده بود م چقدر به این بغل دوستانه احتیاج داشتم سفت بغلم کرد سفت بغلش کردم و گریه کردم
فیلیکس :شیسسسس...اروم
.باش چیزی نست(مهربانانه )
گلوریا :بهم خیانت کرد(گریه شدید)
ویو ۳ ساعت بعد
کوک:رفتم عمارت دوست داشتم فرشته هامو زود بغل کنم وارد عمارت شدم دیدم بادیگارد با یه حالت سرگیجه وایسادن و رفتم داخل اجوما هم اینطوری شده بود خیلی نگران شدم
کوک:اجوما چی شده(نگران)
اجوما:نمیدونم یه هو حالمون بد شد بیهوش شدیم
کوک:بعد حرف اجوما به سمت اتاق گلوریا میره که میبینه سوریون داره گریه میکنه و گلوریا نیست سوریون رو بغل کرد رفت پایین
کوک:گلریا کجاست(عربده)
بادیگارد:ارباب ما نمیدونم ای...شون.. کجان (لکنت .ترس )
کوک: یعنی چی که نمیدو..(حرفش با گریه سوریون قطع شد )
کوک:وایی ببخشید بابای ابجب کوچولو مامان نیستن کجا رفتن رفتم تو اتاق کارم که یه تکس اومد برام باز کردم دیدم گلوریاست
پیام:
سلام آقای جئون
امیدوارم ب اندازه کافی لذت بخش بوده باشه نه که حاظر شدی بهم خیانت کنی پسرم رو هم میخوام از ت پس بگیرم برو با همونی که بهم خیانت کردی باش امیدوارم دیگه هیچوقت نبینمت
ازت...متنفرم!!)
کوک ویو
واقع نمیتونستم باور کنم اون چجور یفهمید من که خیانت نکردم بش ۳ ساعت پیش یادش میاد
وایی خدا گند زدم وائ(عربده)
مامانم ببین چیکار میکنم فقط ببین (عربده)
فلش بک به سه ساعت پیش
.....
ادامه دارد
چون اولشه شرط نمیزارم
پارت ۱
ویو گلوریا
سوفی رو از بغل فیلیکس کشیدم و گریه کردم باورم نمیشه مردی که عاشقانه دوسش داشتم و شاید دوسم داشت بهم خیانت کنه فیلیک من رو به خونش برد ناراحت بودم خیلی ولی تازه فیلیکس رو دیدم اشکام همینجور میریخت سوفی بغل بود فکرم پیش سوریون بود دلم داشت دیونه میکرد
به خونه ... نه عمارت فیلیکس رسیدیم در و برام بزا کرد اون کی آنقدر پول دار شده که اینجوری عمارت بخره بدون هیچ حرفی پیاده شدم سوفی بغلم خواب بود رفتیم تو فیلیکس بهم اتاقم رو نشون داد
فیلیکس :اگه چیزی نیاز داشتی من هستم(لبخند اروم )
گلوریا :باشه ممنون (لبخند تلخ)
سوفی رو گذاشتم رو تخت همین که سرم رو برگردوندم
.. فیلیکس بعلم کرده بود م چقدر به این بغل دوستانه احتیاج داشتم سفت بغلم کرد سفت بغلش کردم و گریه کردم
فیلیکس :شیسسسس...اروم
.باش چیزی نست(مهربانانه )
گلوریا :بهم خیانت کرد(گریه شدید)
ویو ۳ ساعت بعد
کوک:رفتم عمارت دوست داشتم فرشته هامو زود بغل کنم وارد عمارت شدم دیدم بادیگارد با یه حالت سرگیجه وایسادن و رفتم داخل اجوما هم اینطوری شده بود خیلی نگران شدم
کوک:اجوما چی شده(نگران)
اجوما:نمیدونم یه هو حالمون بد شد بیهوش شدیم
کوک:بعد حرف اجوما به سمت اتاق گلوریا میره که میبینه سوریون داره گریه میکنه و گلوریا نیست سوریون رو بغل کرد رفت پایین
کوک:گلریا کجاست(عربده)
بادیگارد:ارباب ما نمیدونم ای...شون.. کجان (لکنت .ترس )
کوک: یعنی چی که نمیدو..(حرفش با گریه سوریون قطع شد )
کوک:وایی ببخشید بابای ابجب کوچولو مامان نیستن کجا رفتن رفتم تو اتاق کارم که یه تکس اومد برام باز کردم دیدم گلوریاست
پیام:
سلام آقای جئون
امیدوارم ب اندازه کافی لذت بخش بوده باشه نه که حاظر شدی بهم خیانت کنی پسرم رو هم میخوام از ت پس بگیرم برو با همونی که بهم خیانت کردی باش امیدوارم دیگه هیچوقت نبینمت
ازت...متنفرم!!)
کوک ویو
واقع نمیتونستم باور کنم اون چجور یفهمید من که خیانت نکردم بش ۳ ساعت پیش یادش میاد
وایی خدا گند زدم وائ(عربده)
مامانم ببین چیکار میکنم فقط ببین (عربده)
فلش بک به سه ساعت پیش
.....
ادامه دارد
چون اولشه شرط نمیزارم
- ۹.۳k
- ۱۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط