خاطرات شهید محمد طحانیان
خاطرات شهید محمد طحانیان
خاطره سوم
روزدهم دی سال57توی درگیریهای شدیدچهارراه لشکرواون جنایت یکی ازتانکهاکه باعث شهادت دویاسه نفرازخواهراشد وهجوم بقیه تانکهاوتیراندازی بطرف مردم، سیل جمعیت به هرطرف فرارمیکردن ولی بیشتراومدن بطرف فلکه ده دی که تااون روزاسمش سوم اسفندبود.من ومحمد هم تاجلو سینماسعدی که اول ارک سابق دست راست بوداومدیم که یکدفعه محمد دستمو گرفت ونگهداشت. گفتم چی شده ؟ درحالیکه به جمعیت پشت سرمون نکاه میکردگعت حسین اگه این تانکها بیان بیشترین تلفات مردم اززنهاوبچه هاخواهد بود.گفتم میگی چکارکنیم؟ گفت باید ماشین تهیه کنیم واوناروبریزم توشون وازمعرکه درببریم.سریع پریدیم باچند نفر دیگه وسط خیابون وجلوهرماشین درحال فراررومی گرفتیم وزنهاوبچه هاوسالخورده هارومی انداختیم توش ومیگفتیم برو .نمیدونم چه جریانی بودکه تانکهاازچهارراه لشکر بطرف ارک نیومدن وماتعدادزیادی ازمردم روبوسیله وانتهاوسواریها ازصحنه دور کردیم.یادمه اول میدون تاسرخیابون رازی که بطرف بیمارستان امام رضاعلیه السلام میره ازلنگه کفش که بیشترش زنونه بود.پرشده بود.حدفاصل چهارراه لشکرتامیدون ازجمعیت خالی شده بودوهرچه تونستن دررفتن وخیلی هاروهم اهل محل بردن توخو نه هاشون تعدادی هم به همت محمد وبقیه ، توسط ماشینا به خارج ازمعرکه خونین اون روزمنتقل شدن .ناگهان سروکله تانکها پیدا شدوماهم بااجازتون دررفتیم ورفتیم بطرف چهاراه شهدا.اول رسیدیم میدون شهدا دیدیم ازپایه سنگی میدون که قبلامجسمه رضاخان قلدرسواراسبش اونجا بودجنازه اون سربازژاندارمری که جلوجاسوس خونه آمریکاییها درخیابون گوهرشادچندنفرروشهیدکرده بودبهمراه جنازه دونفرساواکی روباطناب آویزون کردن که البته اینکارروزقبل انجام شده بود وفرماندهان ارتش هم باهمون صحنه نیروهای خودشون روتحریک کرده بودن که باعث شده بودتانکها ازپادگان زده بودن بیرون واز خیابون سردادورشروع کرده بودن به تیراندازی بطرف مردم .خلاصه با محمدانتهای کوچه پشت مسجدکرامت بودیم واومدیم بیایم بطرف خیابون شیرازی که یه دفعه دوتاارتشی با تفنگ ژ3سرکوچه پیداشون شد .تامارودیدن نشستن سرزانو که منومحمد نفهمیدیدم چه جوری خودمون رورسوندیم ته کوچه وتاپیچیدیم دست راست یه تیراززیرگوش محمدخوردبدیوارروبرو وخاکش پخش شدبه هوا.خدانخواست که محمداونجا شهیدبشه وتاصحنه ایثاراوهنوزچندوفت دیگه مونده بود .من اونموقع کارمندمرکزاورژانس 115مشهدبودم یک شب جلومرکزکه توخیابون کوهسنگی نرسیده به مسجدالنبی بودباچندنفرازهمکارام ایستاده بودم که دیدم محمد بایه سرووضع مرتب ، حموم رفته وادکلن زده اومدجلو.یه جعبه شیرینی هم دستش بود.لبخندش ازهمیشه قشنگتربود وچشماش برق میزد.سلام کردو باحلت خیلی دوست داشتنی گفت بفرمایین وجعبه روداددست من.گفتم جریان چیه ؟ گفت بچه ام بدنیااومد.الان ازبیمارستان میام گفتم اول بیام پیش تو.بغلش کردمو بوسیدمش وگفتم چی هست گفت بازم دختره.آره خداسومین فرزندش روهم بهش دادوهرسه هم دختر.گرچه برای ورودمحمدمن به بهشت یک دختر یعنی یک دربهشت هم کافی بود ولی خداهم معتقده کارازمحکم کاری عیب نمیکنه .
راوی: حسین جلایر(از دوستان شهید)
خاطره سوم
روزدهم دی سال57توی درگیریهای شدیدچهارراه لشکرواون جنایت یکی ازتانکهاکه باعث شهادت دویاسه نفرازخواهراشد وهجوم بقیه تانکهاوتیراندازی بطرف مردم، سیل جمعیت به هرطرف فرارمیکردن ولی بیشتراومدن بطرف فلکه ده دی که تااون روزاسمش سوم اسفندبود.من ومحمد هم تاجلو سینماسعدی که اول ارک سابق دست راست بوداومدیم که یکدفعه محمد دستمو گرفت ونگهداشت. گفتم چی شده ؟ درحالیکه به جمعیت پشت سرمون نکاه میکردگعت حسین اگه این تانکها بیان بیشترین تلفات مردم اززنهاوبچه هاخواهد بود.گفتم میگی چکارکنیم؟ گفت باید ماشین تهیه کنیم واوناروبریزم توشون وازمعرکه درببریم.سریع پریدیم باچند نفر دیگه وسط خیابون وجلوهرماشین درحال فراررومی گرفتیم وزنهاوبچه هاوسالخورده هارومی انداختیم توش ومیگفتیم برو .نمیدونم چه جریانی بودکه تانکهاازچهارراه لشکر بطرف ارک نیومدن وماتعدادزیادی ازمردم روبوسیله وانتهاوسواریها ازصحنه دور کردیم.یادمه اول میدون تاسرخیابون رازی که بطرف بیمارستان امام رضاعلیه السلام میره ازلنگه کفش که بیشترش زنونه بود.پرشده بود.حدفاصل چهارراه لشکرتامیدون ازجمعیت خالی شده بودوهرچه تونستن دررفتن وخیلی هاروهم اهل محل بردن توخو نه هاشون تعدادی هم به همت محمد وبقیه ، توسط ماشینا به خارج ازمعرکه خونین اون روزمنتقل شدن .ناگهان سروکله تانکها پیدا شدوماهم بااجازتون دررفتیم ورفتیم بطرف چهاراه شهدا.اول رسیدیم میدون شهدا دیدیم ازپایه سنگی میدون که قبلامجسمه رضاخان قلدرسواراسبش اونجا بودجنازه اون سربازژاندارمری که جلوجاسوس خونه آمریکاییها درخیابون گوهرشادچندنفرروشهیدکرده بودبهمراه جنازه دونفرساواکی روباطناب آویزون کردن که البته اینکارروزقبل انجام شده بود وفرماندهان ارتش هم باهمون صحنه نیروهای خودشون روتحریک کرده بودن که باعث شده بودتانکها ازپادگان زده بودن بیرون واز خیابون سردادورشروع کرده بودن به تیراندازی بطرف مردم .خلاصه با محمدانتهای کوچه پشت مسجدکرامت بودیم واومدیم بیایم بطرف خیابون شیرازی که یه دفعه دوتاارتشی با تفنگ ژ3سرکوچه پیداشون شد .تامارودیدن نشستن سرزانو که منومحمد نفهمیدیدم چه جوری خودمون رورسوندیم ته کوچه وتاپیچیدیم دست راست یه تیراززیرگوش محمدخوردبدیوارروبرو وخاکش پخش شدبه هوا.خدانخواست که محمداونجا شهیدبشه وتاصحنه ایثاراوهنوزچندوفت دیگه مونده بود .من اونموقع کارمندمرکزاورژانس 115مشهدبودم یک شب جلومرکزکه توخیابون کوهسنگی نرسیده به مسجدالنبی بودباچندنفرازهمکارام ایستاده بودم که دیدم محمد بایه سرووضع مرتب ، حموم رفته وادکلن زده اومدجلو.یه جعبه شیرینی هم دستش بود.لبخندش ازهمیشه قشنگتربود وچشماش برق میزد.سلام کردو باحلت خیلی دوست داشتنی گفت بفرمایین وجعبه روداددست من.گفتم جریان چیه ؟ گفت بچه ام بدنیااومد.الان ازبیمارستان میام گفتم اول بیام پیش تو.بغلش کردمو بوسیدمش وگفتم چی هست گفت بازم دختره.آره خداسومین فرزندش روهم بهش دادوهرسه هم دختر.گرچه برای ورودمحمدمن به بهشت یک دختر یعنی یک دربهشت هم کافی بود ولی خداهم معتقده کارازمحکم کاری عیب نمیکنه .
راوی: حسین جلایر(از دوستان شهید)
۴۳۰
۱۱ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.