رودخانه ای که می دانست

رودخانه ای که می دانست
به دریا نمی ریزد
خودش را از دره پرت کرد
باید جایی از زندگی باشد
که بشود با مرگ
زیباتر شد
دور چشم هایم را خط کشیده ام
دور لب هایم را خط کشیده ام
و با زیبایی بیشتری
به تو فکر می کنم
ترسیدم گریه های بی موقع
تصویر تو را واضح تر کند
ترسیدم از اینکه دلتنگی
دستانش را در دهانم فرو کند
و ادامه ی این شعر بیرون بریزد
جایی که ایستاده ام
زیبایی روبه رویم است
و دوست داشتن،پشت سرم
کار از گریه گذشته
باید جایی از زندگی باشد
که بشود با مرگ
زیباتر شد .............
دیدگاه ها (۱۱)

تـــو آمــدنـــی نیستــــی . . .تـــو معنـــی . . .واقعــی و...

می نویسم دیگر عاشقت نیستم به تو فکر نمیکنم دیگر دوست داشتنی ...

مــی دانــــی ؟وقتـــی قبـــل از بـرگشتــن . . .فعـــل رفتنـ...

رفتـــم کــه تـــو . . .سهـــم بـهـتــر از مـــن بـــاشـــی ...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط